وقتی نگرش گلابی درونش باز می گردد به انسان های ما قبل تاریخ!

دلم می خواست  اینجا  چیزهایی بنویسم که حال شما خوب شود اما خب با خودم گقتم یک بار هم چیزی بنویسم که حال خودم خوب شود! من همیشه خودم را پشت سر می گذارم یک جوری به خودم اهمیت نمی دهم که حدو حسابش از دست خودم هم خارج شده است! اینکه می گویم به خودم بها نمی دهم دلیل دارد. 

من مدرسه ی تیزهوشان درس می خواندم از دوره ی ابتدایی بگیر تا قبل از کنکور، درسم خیلی خوب بود و نمراتم عالی، اما همیشه به هنر علاقه داشتم!  سالی که قرار بود رشته ام را انتخاب کنم هیچوقت فراموش نمی کنم. گریه می کردم و می گفتم من ریاضی را دوست ندارم من می خواهم به هنرستان بروم من می خواهم هنر بخوانم. اما کسی به من گوش نمی داد مادرم پدرم معلم هایم مشاور مدرسه ام هیچ کس  مطلقن هیچ کس. پا روی علاقه ام گذاشتم و ریاضی خواندم پا روی چیزهایی که دوستشان داشتم گذاشتم تا دیگران خوشحال باشند تا آنها احساس رضایت کنند! نمی دانید روزی که مادرم فهمید در یکی از دانشگاه های تهران روزانه ی مهندسی قبول شده ام چقدر خوشحال بود!!! اما من ماتم زده بودم. از همان ترم اول از همان برنامه نویسی مقدماتی بگیر تا مهندسی اینترنت و الگوریتم و سی پلاس پلاس و آزمایشگاه داده ها و کوفت و زهر مار هیچ کدام را دوست نداشتم. وقتی با همسرم آشنا شدم احساس کردم خلا هایی که تا به آن زمان در زندگی داشته ام با او پر می شود. عشق را تجربه کردم. خیلی خوشحال بودم روی ابرها سیر می کردم. که بالاخره یک چیز در این دنیا پیدا شده که فقط مال من است آخر می دانید پدرم با ازدواج مان موافق نبود و خیلی طول کشید تا راضی شود دست آخر هم رضایت کافی را نداشت می گفت سنت برای ازدواج کم است. شاید به همین خاطر بود که احساس خوبی داشتم شاید چون فکر می کردم این بار خودم انتخاب کرده ام و بخاطر خوشحالی و رضایت کسی زندگی نکرده ام. حداقل این بار به حرف دلم گوش داده ام. همسرم خوب است مهربان است خیلی زیاد تر از چیزی که بشود گفت اما انگار او هم دارد سیر تکاملی پا گذاشتن روی علایقم را تکمیل می کند! چند وقت پیش ها برای کار در یک جایی مصاحبه داشتم که امروز  تماس گرفتند و نظر مثبتشان را اعلام کردند من هم که در مورد این موضوع به او چیزی نگفته بودم خواستم سورپرایزش کنم. اما تا گفتم که تقاضای کار کرده ام و آنها هم قبول کرده اند و می خواهم مشغول شوم با یک نه غلیظ سورپرایزم را نقطه گذاشت! تا همین الان هم دارد توجیه می کند که من زندگی مان را از لحاظ مالی تامین می کنم و دلیلی ندارد که تو شاغل باشی. نمی دانم چرا نمی خواهد بفهمد که من همیشه از علاقه ام گذشته ام بخاطر علایق دیگران. نمی خواهم باور کنم کسی که خودم انتخابش کرده ام دقیقن همان کاری را با من کند که آن زمان مادرو پدرم کردند. دلم نمی خواهد گذشته تکرار شود. می خواهم خودم باشم ! 

نظرات 30 + ارسال نظر
درددل های یک زن متاهل جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 21:53 http://zan94.blogsky.com

کارفقط بحث مالی نیست
وجهه اجتماعی زن و استقلالش هم هست.
قشنگ میدونم چقدر شوک شدی وقتی همسرت گفت نه

اصلن بحث مالی نیست... من از رکود بیزارم

نیلوفرجون جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 23:21

مثل شوهرجان بنده. امیدوارم بتونی رضایتشو بگیری.
آدمهایی که باهوشن خیلی نمیتونن تو خونه بمونن،اینجوری هدر میرن خب.

من رو سر دو راهی گذاشته یه جور رضایتی میده که اگه نده بهتره!!
مثلن میگه برو اما.... این اما خیلی حرفا توشه دختره ی مادی گرا

فاطمه شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 09:03 http://www.pinkday.persianblog.ir

سلام
چه شبیه بهم بود این مطلبت

منم از اول راهنمایی تا پیش دانشگاهی تیزهوشان بودم ، دوس داشتم برم گرافیک بخونم اما گفتن پول ِ وسایلش گرونه و نذاشتن ..ریاضی خوندم ، مهندسی IT خوندم ، دلم میخواست شیمی بخونم :( بعدشم ارشد گرفتم تجارت الکترونیک، بعدش با علی آشنا شدم و علی انتخاب خودم بود ، عاااااشق کار کردنم و تهران شاغل بودم اما علی نذاشت و میگه خودم تامین میکنم همه مسائل مادی رو و متوجه نمیشه من دلم حضور در جامعه و استفاده از دانشم رو میخواد.. حالا هم میگه برا چی میخوای ادامه بدی؟

کاش حداقل بخاطر پولش بود... می گفتن این همه سال درس خوندی انقدر هم باهوشی بعد بری هنر بخونی!! دختر ما باید مهندس بشه....
با ادامه تحصیل مشکلی نداره خیلی هم دوست داره اما خب با کار....

وحید53 شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 09:13 http://razanipoem.persianblog.ir

یک بار هم برای خودمان پس سهم ما از زندگی چه می شود دیگران تصمیم بگیرن برای حفظ منافع شرکت سهامی خانواده

مرسی از نظرتون

خانومی شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 09:14 http://khanoomivaaghayehamsar.persianblog.ir/

توت فرنگی جون چقدر شبیه هم هستیم با این تفاوت که وقتی که قرار بود از محل زندگی مون نقل مکان کنیم که من برم تیزهوشان خانواده به این نتیجه رسیدن که ما همین جا راحتیم و خب حالا تو تیزهوشان نرو!
آخ آخ گفتی برنامه نویسی و الگوریتم من داغ دلم تازه شد! خداروشکر من همه شونو پاس کردم و الان سه تا مهارت مشترک مونده که امتحان بدم...
عزیزم مرد ها همینن دیگه فقط بلدن به خوبی مخالفت کنن و در مقابل نظرات دیگران مقاومت کنن ، غصه نخور تنها نیستی...

می دونی بهم میگه اگه خودت دلت می خواد برو چیزی بهت نمیگم اما خب من دوست ندارم بری اگه نظر من واست مهم نیست برو
منم دوسش دارم نمی خوام مشکلی واسه زندگیمون بوجود بیاد و اذیت شه. خیلی دلم می خواست برم اما......

دندون شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 09:48 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

درسم خیلی خوب بود و نمراتم عالی، اما همیشه به هنر علاقه داشتم! سالی که قرار بود رشته ام را انتخاب کنم هیچوقت فراموش نمی کنم. گریه می کردم و می گفتم من ریاضی را دوست ندارم من می خواهم به هنرستان بروم من می خواهم هنر بخوانم. اما کسی به من گوش نمی داد مادرم پدرم معلم هایم مشاور مدرسه ام هیچ کس مطلقن هیچ کس. پا روی علاقه ام گذاشتم و ریاضی خواندم پا روی چیزهایی که دوستشان داشتم گذاشتم تا دیگران خوشحال باشند تا آنها احساس رضایت کنند!
درست عین من خانم توت فرنگی... چند وقت پیش سر این مساله دقیقا با دوستی درد و دل میکردم گفت خوب هنر رشته ای که میتونی در کنار رشته های دیگه بخونیش پس ادامه بده... فکر نکن چون رشته اصلیت نبوده باید بزاریش کنار....
البته من کمی زیادی تنبلم... و اینکه بخوام هم کار کنم هم هنر رو ادامه بدم و هم زندگی متاهلی رو جمع و جور کنم سختمه بسیار...

من چند تا رشته ی هنری رو دنبال کردم یکم عطشم نسبت بهش برطرف شد
در حال حاضر اینکه نمیذاره کار کنم عذابم میده مشکلم اینه
اگرنه هنر رو کنار نذاشتم حالا تحصیلات دانشگاهیش رو هم شاید دنبال کنم

دندون شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 10:09 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

میخوام لیپوماتیک کنم از ساکشن خیلی خیلی بهتره... آمبولی نداره خطر ورود چربی به عروقم نداره... پوستم شل نمیشه.. برعکس پوست جمع میشه خیلی راجب بهش تحقیق کردم حالا دارم میرم چندتا مرکز تخصصی و ببینم و هزینشونو...

راستی من کلا از دست رو بچه بلند کردن بدم میاد نمیدونم این خانواده چرا همشون کتک زدن بچه رو دوست دارن.. البته تقصیر خواهر شوهرمه اون شروع کرد به زدن بچه.. منم حالم خراب میشه...

اطلاعات زیادی از لیپو ماتیک ندارم
اما از ساکشن تصویر خوبی تو ذهنم نیست آخه وقتی واسه عمل تو کلینیک بودم یک خانمی ساکشن انجام داده بود حالش بد شده بود خانواده اش بیمارستان رو گذاشته بودن روی سر
خیلی تحقیق کن بعد انجام بده دندون جون ایشالا باربی بشی عزیزم

خانم آبی شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 10:31 http://www.mrsblue.blogsky.com/

نمیدونم.. اما من یه بار اشتباه کردم و اجازه دادم دیگران واسم تصمیم بگیرند.. انقدر پشیمونم از اون اتفاق که دیگه هیچ وقت اجازه نمیدم کسی جای من زندگی کنه.. حتی همسرم.. به نظرم اینکه تصمیم به این مهمی رو بخواد تحت الشعاع قرار بده اصلا منصفانه نیستم..

آره خانم آبی اصلن منصفانه نیست....
اصلن آدم دموده ای نیست نمی دونم چرا با من این کارو می کنه؟

خانومی شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 10:51 http://khanoomivaaghayehamsar.persianblog.ir/

چه جالب . خوشبخت باشی توت فرنگی جون

ممنون عزیزم شما هم همین طور خانومی عزیزم

شکیبا شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 11:22 http://sh44.blogsky.com

سلام
بیشتر با همسرت صحبت کن و البته این یه واقعیته که تو دیگه مجرد نیستی پس تصمیم گرفتن خیلی فرق داره
مهمترین اصل اینه که همسرت انتخاب خودت بوده و انتخابتم درست و ازش راضی هستی
شاید با این مورد مخالفه دنیا که به اخر نمیرسه موردهای خوب دیگه ای هم ممکنه برات بعدا پیش بیاد که اونم موافق باشه
یه نگاه به نیمه پر لیوانم بنداز وقتی دارین با هم مشورت میکنین

این مورد خیلی خوبه ایشون کلن با کار کردن من مخالفه!! معتقده گرگ زیاده یکی نیست بگه من با گرگ ها چیکار دارم آخه؟ یا میگه بچه دار بشیم سخت میشه وقتی نیاز نداریم نرو...

سپیده مامان درسا شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 11:33

بیشتر آقاییون کار کردن خانومها در جامعه رو دوست ندارن
انشالله که هر چی خیره برات اتفاق بیوفته عزیز دلم

ای خدا بگم این آقایون رو...... نمی گم نمی گم
ببین در اوج عصبانیت خنده ام گرفته این چه وضعیه آخه چرا من خلم

آنا شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 11:42 http://aamiin.blogsky.com/

من هم سال هاست دارم سعی می کنم استقلالم را به دست بیارم. این که فکر می کنند تو یک شاهزاده خانوم نازک نارنجی هستی و باید از مشکلات دور باشی و کاری را برات بکنند که به صلاحته و ...
خانوم توت فرنگی ... کار کردن تصمیم مهمی در زندگیت هست. تصمیمی که باید خودت بگیری. چون فقط بعد مالی قضیه نیست. مسأله اینه که آیا می تونی یک خانم خونه دار باشی و سال های سال کار نکنی؟ می تونی قبول کنی مدرک مهندسیت را بگذاری کنار؟ از طرف دیگه می تونی ساعت های طولانی کار کنی؟ اهل کار روتین هستی؟ بین کار و زندگیت تعادل ایجاد کنی؟ اگر بچه دار بشید برات سخت می شه شوهرت هم مخالفه می تونه خیلی اذیت کننده باشه.
منظورم اینه که قبل از این که بخوای دوباره با شوهرت صحبت کنی خوب قضیه را بالا پایینش کن. اول از تصمیم خودت مطمئن بشو. چون کافیه بگی می خوام کار کنم بعد بکشی عقب. خودت می دونی که چه اتفاقی می افته.

کاری که می گم دقیقن چیزی بود که می خواستم همونی که دنبالش بودم
ترجیح می ده من همون غریق نجات باشم یاتدریس در منزل گه گاه رو دنبال کنم... نمی دونم واقعن
اگه کسی بود که دوستش نداشتم تردید نمی کردم یا اگه رفتار بدی ازش دیده بودم آخه همیشه باهام خوبه ... نمی دونم

شیرین شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 11:51 http://www.rozegar-khosh.blogsky.com

اکثر مردها نسبت به کار کردن خانم ها جبهه میگیرند . یه جورایی احساس میکنند که آرامششون ممکنه از بین بره . منم شرایط شما رو دارم . امسال باز از طرف مدرسه پیشنهاد دادند اما بشدت مخالفه . اگه راحلی پیدا کردی به همه اطلاع بده مشکل جهانی است بانو جهانیییییییییییییییی

واقعن هم جهانیه شیرین جان!! از دیشب تا الان دارم می بینم از همین تعداد محدود دوستان وبلاگی چقدر با این مشکل مواجهن تو زندگیاشون

ارغوان شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 12:03 http://bakhtyar.blogsky.com

چقدر شبیه منی تو
چقدر من شبیه توام شاید
من هم ادبیات دوست داشتم و علوم تجربی خواندم .
انگار آدم روحش با رشته ای که دوست ندارد و به جبر میخواندش ، می پوسد ...
متاسفانه توی زندگی امثال ما تا دلت بخواهد از این جبرها هست و کوتاه می آییم اما خب یک جایی باید تمامش کرد . خوب فکر کن به اشتغال و خانه داری که قرار است توام شوند . سخت است اما شدنی ست . موفق باشی

ارغوان دوست داشتنی من.....
یک نوع جبر ملایمه نمی دونم منظورم رو متوجه میشی یانه؟ اما خب به هرحال جبره
تو این چندروز این دومین نقطه تشابه ما بودها

آنا شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 12:18 http://aamiin.blogsky.com/

یعنی الان فکر می کنی اگر بری سر کار محبت هاش را ندیده گرفتی؟ این که یک بار چیزی ازت خواسته و تو خلاف خواسته اش عمل کردی؟

دقیقن... هیچ وقت چیزی از من نخواسته لااقل بگم چیز زیادی نخواسته
پدرم کلی تحقیرش کرد تا موافقتت کنه با ازدواجمون اما بخاطر من همه ی بدیهاش رو فراموش کرد حتی یک بار هم بهم نگفته که پدرم چیا بهش گفت

خانومی شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 13:23 http://khanoomivaaghayehamsar.persianblog.ir/

توت فرنگی جون داشتم وب قبلیت رو میخوندم که دیدیم بعععععععله نمیشه کامنت گذاشت ولی من پررو تر از این حرفام
در مورد پست "وقتی ساز اعصاب توت فرنگی نا کوک است! "
آقای همسر هم به من میگه یکی یدونه خل و دیوونه و متاسفانه خودش یکی یدونه نیست !!!
من هر وقت جناب همسر رو اذیت میکنم لپمو گاز میگیره تا یه هفته نمیتونم از خونه برم بیرون بخاطر کبودی حاصل از ابراز عشق همسر

خانمییییی.... بی خیال؟؟ کبود؟؟؟؟ یعنی من پشت سیستم انقدر خندیدم که الان انگار از نو متولد شدم!! خب اینم یکی از مزیت های گلابی دیگه وقتی به من بگه یکی یه دونه منم می تونم بهش بگم خیلی کیف میده لامصب!

tarlan شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 13:25 http://tarlantab.blogsky.com/

نمیدونم چرا مردهای ایرانی فکر نمیکنن که یک زن کلی درس خونده و نباید بزاره این معلوماتش راکد بمونه .
منم بخاطر زندگیم از یکی دوتا خواسته مهمم گذشتم اوایل خیلی ناراحت بودم ولی وقتی دیدم علی هم به نظر من احترام میزاره و کاری رو که من دوست دارم رو انجام نمیده و این گذشتن متقابله یکم اروم شدم .
زندگیه دیگه سعی کن با دلیل و منطق راضیش کنی .موفق باشی عزیزم

سلام ترلان خانم جون... یک چیزی بگم؟ اسم مامان بزرگم ترلانه شما هروقت میای من یه حس خوبی بهم دست میده که نگو آخه خیلی دوست دارم مادر بزرگم رو راستی ترلان یعنی پرنده فکر می کنم؟
ممنون ار آرزوی موفقیت

شادی شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 16:16 http://citrusflower.blogsky.com/

خواهر من هم همین مشکل رو داشت و با اینکه قبل ازدواجشون مطرح کرده بود که دوس داره کار کنه و همسرش قبول کرده بود، اما حالا همسرش مخالف کار کردنشه. به هرحال خواهرم کوتاه اومد چون اون قدرها نیازی هم به پولش نداشت. ولی خب چون واقعا خونه نشستن داشت افسرده اش میکرد تصمیم گرفت جوره دیگه ای این نیاز رو تامین کنه. رفت کلاس شنا، عضو تیم کوه نوردی شد و ... درسته هنوز هم دوس داره کار کنه ولی خب از اون حالت افسردگی در اومده.

سلام خوش اومدی شدی جان
جنبه ی مالیش زیاد مهم نیست ما خودمون می دونیم اما نمی دونم چرا آقایون درک نمیکنن!!

tarlan شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 16:26 http://tarlantab.blogsky.com/

ترلان ، اسم ترکیه ،اسم باز شکاری یکی از بچه های باز شکاری میتونه اوج بگیره و سریعتر از بچه های دیگرش پرواز میکنه که اون ترلاته و در کردی زیبا معنی میشه.
زنده باشه مادر بزرگت خوشحالم عزیزم .موفق باشی گلم

ممنون از توضیحتون
خیلی اسم قشنگیه.... سلامت باشید و خوشبخت در کنار خانواده ترلان خانم

سیمای شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 18:07

کاش همسر منم میگفت نباید کار کنی
اون میگه دوس دارم کار کنی

خوبه که سیمای... خوب نیست؟ اینطوری بنظرم احساس مفید بودن می کنه آدم. البته خب شایدم تو دیگه خسته شدی ازکار کردن نمی دونم

باران شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 19:15 http://baranoali.blogsky.com

سلام عزیزِ دل
نوشته ت رو خوندم. میفهمم حالت رو
امیدوارم بتونی همسرت رو قانع کنی و مشغول به کاری که دوست داری بشی

سلام گلم
ممنون... ببینیم چی پیش خواهد آمد!!

آنا شنبه 23 خرداد 1394 ساعت 21:12 http://aamiin.blogsky.com/

پس الان داری با احساس گناه تصمیم می گیری. این طوری نمی تونی تصممی خوبی داشته باشی. چون ممکنه حس الانت را دو سال دیگه نداشته باشی بعد اون موقع که کاری که دوست داشتی را از دست دادی خشم جای این قدردانی را می گیره.
نمی خوام بگم حتما برو سر کار. می خوام بگم احساس گناه را از ذهنت پاک کن بعد تصمیم بگیر.

آره خب شاید درسته شاید به قول شما اگه اینجوری تصمیم بگیرم
پشیمون بشم. میدونم منظورت اینه که حتی اگه نمیرم هم جور دیگه ای با خودم کنار بیام نه با احساس گناه

غزال یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 08:06 http://yaldayesha.blogsky.com

عزیزم به نظرم بهتره بهش بگی که کار کردن رو از بعد ماالیش نمیخوای و بعد شخصیتیش و اینکه به تو پر وبال بده رو دوست داری
اما دوستم یک چیزی رو حتما در نظر بگیر. ببین واقعا در توان خودت میبینی که هم کار کنی و هم از پس زندگیت اونطور که باید یر بیای؟یک سال که بگذره پشیمونی برات به بار نمیاره؟ قبل از راه انداختن هر بحثی به تصمیمی که میگیری خوب فکر کن

این ها رو گفتم اما خب نرود میخ آهنی در سنگ
قبلن هم به دوستان گفتم میگه برو اما این برو از هزارتا نرو بدتره!!!
آره باید خیلی در موردش فکر کنم

آنا یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 10:52 http://aamiin.blogsky.com/

تو زندگی مشترک یک وقت هایی مجبوری تصمیم های فردی هم بگیری. چون علاوه بر ما شدن، هنوز من هم حضور داره.

می دونم آنا اماخب .... واقعن گیج
شدم

شادی یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 13:25 http://shalizareshadi.blogsky.com

توت فرنگی جان بشین حالش رو ببر
من اگه زمانی ازدواج کنم ،یه ساعت هم کار نمی کنم بیرون.
از خوشبختیت استفاده کن

حوصله ات سر میره هااا شادی؟

شادی یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 13:36

زودی براش بچه میارم و باهاش سرگرم میشم
کار آدم رو فرسوده میکنه. خسته ات میکنه.
من همیشه خسته ام

عزیزم ....
شاید به کارت علاقه نداری؟

شادی یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 13:46

کارم تدریس توی آموزشگاهه. ده ساله تقریبا کار میکنم
علاقه هم دارم. ولی همش میگم اگه ازدواج کنم دیگه نمی رم.
در مقابل زحمتی که میکشن،نه حقوق آنچنانیی دارم و نه قدر کار آدم رو میدونن و نه سابقه و آینده ای داره

آموزشگاه آره حقوق آنچنانی نمیدن اما همین که علاقه داری خوبه دیگه! اینجا اصن مگه کسی یا جایی هست که قدر کار آدم رو بدونن؟
من که میگم ازدواج هم کنی باز میری

نازمهر یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 19:31 http://zendegykhusosy.blog.ir/

واقعا؟ من فکر میکردم الان همه مردا زن شاغل دوست دارن

اینجوریه دیگه موژان جون

ویولا دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 11:57 http://www.sadafy.persianblog.ir

متاسفانه همین طوره
برای من که اینطوری بود که از 10 سالل قبل و دوران دوستی مون کار می کردم و بعد هم که ازدواج کردیم به همون شدت و حدت قبل کار می کردم و پارتنر هم بیشتر و بیشتر شاکی می شد و می گفت کارم رو بیشتر از همه چیزهای دیگه دوست دارم و منم انکار نمی کردم!!!! تا زمانی که خیلی بینمون اختلاف و فاصله افتاد و یه جورایی خیلی ضربتی تصمیم گرفتم تا الویت هامو عوض کنم و زیاد هم پارتنر رو روی کارم حساس نکنم. الان تقریبا ساعت های کاریمو یه سومش رو کم کردم(البته می تونستم چون خودم کارفرما هستم) و بیشتر وقت و انرژی برای اون و خونه می زارم و اونم خیلی خوشحال و راضیه و حتی چند باری هم که من گفتم دیگه کار نکنم و بمونم تو خونه! اون عکس العملی مبتنی بر رضایت به این عمل من نداشت!
نمی دونم چند وقته ازدواج کردی ولی می تونم بگم که معمولا با تغییر رویه و شیوه بیان و مقدار حساسیتی که نشون میدی میتونی نظر مرد ها رو نسبت به موضعی که الان دارن عوض کنی، به راحتی! البته شاید یکم زمان ببره ولی می شه...
موفق باشی

سلام عزیزم زمانی که ما با هم آشنا شدیم من دانشجو بودم و هنوز شاغل نبودم
به همین خاطر فکر کنم همسرم چون من رو از ابتدا با این شرایط دیده یه جورهایی اینجوری پذیرفته که از نظر من خیلی بده
باید یکم انعطاف داشته باشه که متاسفانه نداره و با وجود روشنفکر بودن تو اکثر زمینه ها تو این مورد خیلی بدوی فکر می کنه!!!!

اما فکر می کنم چون شما از همون ابتدا شاغل بودی راحت تر کنار اومده پارتنر...
ممنون از راهنماییت ویولا جان

نارسی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 11:06 http://dokhtarebaharii.persianblog.ir/

حقوق من هم اصلا چیز چشم گیری نیست با این همه ساعت کار و خستگی اما باز دلم میخواهد کار کنم حتی اگر همسر هرازگاهی ناله و شکایت کند و بگوید بخاطر این مبلغ ناچیز انقدر خودت رو اذیت نکن اما من از خانه نشینی بیزارم ...
تو هم سعی کن متقاعدش کنی... موفق باشی عزیزم

یه سری کارها هست که انجام میدم اما این کار فرق می کرد...
مرسی از حضورت عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.