وقتی توت فرنگی احساس ندامت می کند!

توی یک پست پرشین بلاگی ام گفتم که فوبیای گربه دارم! یعنی مدام فکر می کنم توی هر کوچه و خیابانی که می پیچم یک گربه آماده است که رو سر من شیرجه بزند. همیشه می گفتم خدایا همه ی گربه ها را از روی زمین بردار با اینکه می دانستم موش ها زیاد خواهند شد اما خب من فوبیای موش ندارم زیاد شدن موش ها برایم مهم نبود که! 

دیروز که با مادرم برای خرید بیرون رفته بودیم یکی از این سطل زباله های آهنی کنار خیابان افتاد روی گربه ای که زیر سطل در حال عصرانه خوردن بودن! حیوان طفلی گردنش زیر آهن مانده بود و برای نجات تقلا می کرد اما خب بی فایده بود چون با وجود اینکه یک آقای مغازه داری سریع سطل را از رویش برداشت باز هم جان سالم به در نبرد. خیلی از عابرین ایستاده بودند و جان دادن دردناک حیوان بیچاره را با آه و حتی اشک نگاه می کردند. من هم یادم ماند که دیگر برای هیچ مخلوقی آرزوی مرگ نکنم حتی اگر گربه باشد مورچه باشد "پشه" باشد حتی! البته در مورد پشه هنوز دو به شک هستم!!

نظرات 27 + ارسال نظر
خانومی چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 13:47 http://khanoomivaaghayehamsar.persianblog.ir/

چقدر بد ، طفلک گربه ...
منم میترسم از گربه ولی فقط وقتایی که غافلگیرم کنه ، همیشه نمیترسم

آره انقد بد بود.... گردنش از داخل شکست خانومی ):
من همیشه می ترسم ولی.... چشم هاش و پنجه هاش خیلی وحشتناکه

سیمای چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 13:54

مامان من مثل توئه از گربه متنفره
من خودمم وقتایی که میپره یهو جلوم بد جوری جیغ میزنم
گربه بیچاره

آخه خیلی ترسناکه من از چیزی نمی ترسم اما این گربه....
آره بیچاره خیلی بد مرد

دندون چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 14:04 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

طفلک گربههههه....
من در مورد پشه موافقم که نباشن... اگه خواستی رای بگیری من نظرم مثبته...

خب پس تا اینجا یه نطر مثبت یه آرزوی مرگ واسه پشه

دندون چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 14:06 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

راجب مدیرمونم خودم میخوام ترورش کنم... دیگه رسماً سیمای مغزش دوفاز شده... روزه ام که هست بدتر...

قبل اینکه ترورش کنی یه ندا به من بده

ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 14:34

ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻤﯿﻠﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﻟﯽ ﺧﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯿﺶ ﻫﮏ ﺑﺸﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﻫﮏ ﻣﯿﺸﻪ ﻋﺰﯾﺰﺩﻟﻢ .ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻫﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ﻗﺼﺪ ﻡ ﻓﻀﻮﻟﯽ ﻧﺒﻮﺩ
;-)

عزیز دلم فضولی چیه؟؟؟ نگو اینطوری کسی ازم خواست که بذارم منم گذاشتم بعد دیدم نمی تونم جواب بدم گفتم برش دارم
داشت یادم می رفت که خوشبختانه یادم انداختی

مهناز چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 15:52 http://1zan-moteahel.blogsky.com

آخیییییی گربه بیچاره!عجب صحنه بدی رو دیدیا...

اصلن من بوجود اومدم که صحنه های دردناک رو ببینم !!!!

زرین چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 16:09 http://zarrinpur.blogsky.com

دخترای منم مثل تو فوبیا ی گربه دارن وماجراهای زیادی دارن باگربه.ولی از اینکه نظرت عوض شده ودیگه به نابودیشون راضی نیستی معلومه دل نازکی داری

زنده باشن اما دورو ور من نباشنا

زرین چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 16:19 http://zarrinpur.blogsky.com

برای پست قبل
توت فرنگی جان چقدر پست قبلت منو منقلب کرد. چقدر صحنه هایی که تعریف کردی برایم آشنا بود گشتن بیمارستانها وپشت جبهه و خط مقدم وبرگشتن دست خالی.......هر سطرش را با اشک وآه فراوان خوندم.حالا هم دارم با اشک مینویسم.سال 61 دایی منم داوطلبانه میره جبهه با چهل سال سن وسه تا بچه ............

منم انتظار مادربزرگم را در دم مرگ یادم نمیره.
در حالی که چشماش بسته بود دست را به سویی دراز میکرد.
مادرم دستش را در دستش گرفت وگفت مادر برادرم اومده .ببین دستش گذاشته تو دستت واونم در حالت اغما دست مادرم را بسختی فشردواز دنیا رفت.

زرین خانم من خیلی معذرت می خوام که باعث ناراحتیتون شدم اما همه ی سطر ها رو با دلم نوشتم چون یه جورایی لمسش کرده بودم.... بواسطه ی مادرم
پس درد مشترک داریم.....
خدا روح دایی هامون رو قرین رحمت کنه و مادر بزرگ عزیزتون رو هم همینطور

هیما چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 16:26

من از سگ بیشتر از گربه میترسم ، از همون دور که میبینم د تا صلوات میفرستم ، فک میکنم الانه که بیاد منو بگیره
بیچاره گربه

سگ بنظر من ترس نداره هیما چهرش مظلومه همچین
البته خب آدما با هم فرق دارن شاید تو هم فوبیای سگ داشته باشی

شادی چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 16:38 http://citrusflower.blogsky.com/

منم یه بار کنار پارک لاله یه گربه رو دیدم که له شده بود و داشت نفس نفس میزد ... انگاری وقتی داشته از خیابون رد میشده ماشین زیرش گرفته. کنارش نشستم و کلی گریه کردم. خیلی بد بود خیلیییی

چقد بد شادی....

آتوسا چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:29 http://rozanehayeman.persianblog.ir/

وای منم فوبیای گربه دارم وآرزوی مرگ تمامی گربه های روی زمین رو از بس که میترسم

اما من دیگه آرزوی مرگ ندارم فقط می ترسم ازشون خیلی هم زباد می ترسم

شیرین چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 20:03 http://rozegar-khosh.blogsky.com

برای پشه باز میشه استثنا صادر کرد اما سوسک از واجباته .
دلم برای گربه سوخت .

من الان با اقتدارررر میگم از سوسک نمی ترسم

نیلوفرجون پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 08:59 http://talkhoshirin2020.blog.ir

دیروزاینجاکلی نظربود،حالانیست. خوردیش؟

مگه من نظر خورم؟

غزال پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 10:37 http://yaldayeshab.blogsky.com

الهیییی.....حاضرم بمیرم ولی شاهد مرگ هیییچ موجود زنده ای اونم از نوع جون کندن نباشم

نگو اینطوری....

آنا پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 11:03 http://aamiin.blogsky.com/

توت فرنگی ... من تو را خیلی دوست دارم. تو چقدر ماهی. ببین من اذیتت نمی کنم.

الان یعنی ترسیدی؟ بخدا من کاری ندارم خودش اینطوری شد

خانم آبی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 13:41 http://mrsblue.blogsky.com

ای وای.. چه بد.. منم یه بار دیدم یه گربهه کنار خیابون مرده و دوستش بالاسرشه.. نمیدونم چرا از اون موقع تنفرم از گربه کاهش پیدا کرد..

تنفر آره منم تنفرم کم تر شد اما ترس رو چیکار کنیم

زبله پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 14:46 http://lee-aad.blogsky.com

پشه و سوسک بمیرن انشاالله ولی بقیه نه گناه دارن..

نکنه از سوسک می ترسی زبله خانم؟

شادی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 17:34 http://citrusflower.blogsky.com/

فک کنم نظرم برای این پستت نرسید. راستش منم یه بار پارک لاله یه گربه رو دیدم که له شده بود و کنار پارک دراز کشیده بود و داشت نفس نفس میزد. فک کنم ماشین زیرش گرفته بود. اینقدرررر حالم بد و گریه کردم که نگو.

ببخش الان تایید کردم

موژان پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 18:06 http://zendegyema.persianblog.ir/

راستی یه پست دیگه هم در مورد گربه ازت خونده بودم میخواستم برات بنویسم که منم دقیقا مثل توام. فوبیای گربه دارم و داستان دارم با این گربه خیلی ازش میترسم خیییییلی زیاد وحشت دارم ازش ولی خب منم چند روز پیش عکسی رو دیدم که یه گربه کنار دوست گربه ش (!) که مرده بود نشسته بود و توضیحش نوشته بود که گربهه اول دوستشو ماساژ قلبی داده و با دست سعی کرده زندش کنه بعد که دیده زنده نمیشه نشسته کنارش و اشک از چشماش اومده . خیلی دلم براش سوخت ، من ازش خیلی بدم میاد ولی فقط میخوام ازم دور باشه همین :(

آخی! گربه ی بیچاره هرچه بیشتر می گذره بیشتر دلم واسش می سوزه
اما خب از ترسم نسبت بهشون کم نمیشه. دلیل خاصی داره ترس تو موژان؟

موژان جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 00:08 http://zendegyema.persianblog.ir/

نمیدونم ولی فکر کنم ریشه در کودکیم داره یه چیزایی خیلی گنگ یادم میاد که یه بار که خیلی کوچیک بودم توی انباری گربه خودشو جمع کرده بود منم فکر کردم توپه، خواستم برش دارم باهاش بازی کنم گربهه هم از رو کله م پریده فرار کرده

اوه اوه پس خاطره ی بد داری ازش.. من ولی هرچی فکر می کنم اصن تا حالا خاطره ی ترسناکی هم که روم تاثیر بذاره با گربه نداشتم
اما از همون بچگی به معنای واقعی کلمه وحشت داشتم ازش
یه جوری مث جانیا بهم نگاه می کنه

نیلوفرجون جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 03:43 http://talkhoshirin2020.blog.ir

ما اینجا فرموده بودیم گربه خیلی دوست داریم،اگه حیاط داشتیم یه 7 -8تایی نگه میداشتم و توت فرنگی رو هی دعوت میکردم خونمون تا فوبیاش بره

نیلوفر فکر کنم دو روزه خیلی ها نمی تونن واسه پستام نظر بذارن!
وااای اون وقت دیگه من عمرن اگه پامو میذاشتم تو حیاط خونه ی شما!
می دونم که می خوای منو بکشی می دونم می دونم
ای به قربان تو بشم که دیگه آدرست رو می ذاری

آویشن جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 14:09 http://dittany.blogsky.com

بیچاره گربه.
راستی در اون زمان احیانا دوستان هم سن من موبایل به دست داشتند فیلم نمیگرفتن که بزارن تو شبکه های اجتماعیشون و لایک جمع کنن از مرگ این گربه ی بد شانس؟

آره طفلی....
شما چند سالته؟
فکر می کنم دو تا پسر داشتن فیلم می گرفتن دیگه نمی دونم کجا گذاشتن و چقدر لایک جمع کردن!

آویشن جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 17:28 http://dittany.blogsky.com

من 25 سالمه.
پس منتظر دیدن اون کلیپ باید باشیم به زودی.چون مردم ما متخصص این کارن همه

بله منتظرم من واقعن...
اما فقط ما نیستیم ها من یه کیلیپ دیدم فکر کنم تو ژاپن بود دو نفر داشتن غرق میشدن مردم وایساده بودن به فیلم گرفتن

آویشن شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 00:40 http://dittany.blogsky.com

آره درسته حق با شماست ولی ماشالا مردم ما تو این زمینه جزو پیشتازانن

اون که صد البته آویشن جون

هانی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 01:26

سلااااااام.... تو خییییییلی باحالی.راستی خیلی خوشحالم که بلاخره یکی پیدا شد و ترس من از گربه رو درک میکنه راستش من از ترس گربه اول یه جیغ و بعدسم گریه میکنم

سلام هانی جان
خودت خیلیییی باحالییییی (: آخی عزیزم تو هم از گربه وحشت داری؟
آره واقعن من الان درکت می کنم خیلی زیاد درک می کنماااا

نارسی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:46 http://dokhtarebaharii.persianblog.ir/

منم همیشه فکر میکنم گربه هایی که دارن بهم نگلپاه میکنن تو این فکر هستن که چجوری بپرن روم و صورتمو چنگ بندازن البته ترس من برمیگرده به دوران کودکی که یه گربه جلویخودم پرید رو صورت پسرداییم و چنگش انداخت

جدی؟ منم وقتی گربه با اون جشماش بهم زل می زنه همین حس رو دارم
که الان می پره روم.... خیلی ازش می ترسم خیلیییی

ویولا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:50 http://www.sadafy.persianblog.ir

وای آخی حیوونی چطوری آخه؟ این گربه ها خیلی تیز و چموش هستن تعجب می کنم چطور موند زیر سطل... دلم سوخت... با اینکه فوبی گربه ندارم ولی از گربه های خیابونی یکم میترسم اونم چون فکر می کنم میکروب و مریضی داشته باشنچ وگرنه همشون بنظرم خوشگلن... خدا بیامرزدش... :/

آخه حواسش نبود داشت گوشت می خورد....
من از خوشگل هاشونم می ترسم البته نه به اندازه خیابونی هاشون
خدا بیامرزش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.