وقتی توت فرنگی مجرم شناخته می شود!

وقتی توت فرنگی سرخوش درونم می نگارد:


پارسال روزی که دلم هوای خرید یکی از آن کتاب های تعریفی را کرده بود پا شدم پاشنه ی کالج هایم را ورکشیدم (کالج پاشنه دارد یا نه را دیگر نمی دانم) و منزل پدر جان را به مقصد میدان ان+قلاب ترک نمودم. البته ناگفته نماند در گرمایی که به قول بهروز خالی بند سگ را با لانچیکو میرذی از خانه اش بیرون نمی آمد من به علت خست پدر گونه ام که با هزار چرب زبانی و پاچه خواری از جانب بنده حاضر به تقبل سوییچ نشده بود و گلابی مان هم که آن روزگار بیشتر مشغول تدارکات مزدوجیتمان(رجوع شود به لفت نامه ی توت فرنگی جلد شیش) بود ناچارن پای پیاده راهی شدم. عاغا چشمتان روز بد نبیند هنوز پیچ اول خیابان نزدیک به  کتابفروشی را نپیچیده بودم که یک خانم دقیقن به مانند مادر محترمه ی مکرمه ی چنگیز خان مغول جان با همان هیبت و سجایا از آسمان جلوی پایم هبوط فرمودند و لب به سخن گشودند که ای خانم بوووق بوق بووووق خجالت نمی کشی با همچین وضعیتی آمدی بیرون. عاغا من هم کپ کرده ام که نکند خبر ندارم و مواد مخ+دری چیزی همراهم است! همینطوری که دهانم از تعجب به میزان نیم متر باز شده بود به زلفیجات پشت لبش  زل زده بودم که زیر نور آفتاب خیلی درخشان تر و شیک تر از قبل به نظر می رسید. در همین فضاها بودم که یک جیغ بنفشی بغل دست گوشم کشید که مگر من با تو نیستم دختره ی بوق بوووق بووق! القصه کشان کشان من را داخل ماشین دراز و بدقواره ی شان بردند و آنجا دوتا دیگر از آن دسته از نسوان با این قبلی بر سرم ریختند و یکی رژم را پاک می کرد(فکرش را بکنید رژم دایمی بود پاک هم نمی شد لامصب) دیگری آسیتون داده بود لاک های منحوسم را سریعن از روی انگشتان بوووقم بزدایم آن یکی هم جای شما خالی تشریف برده بودند بالای من+بر که ای دخترک خیره سر از این ماه محبوب خدا شرم نمی کنی با این وضع و اوضاع در مقابل چشمان آقایان ظاهر می شوی؟! حالا منه بدبخت که چون پوستم حساس است فقط یک ضد آفتاب زده ام با رژ آن هم به این دلیل که تشنگی ناشی از روزه باعث می شود لب هایم ترک بخورند و یک عدد مانتو نخی گله گشاد گل منگولی رنگی رنگی با شلواری در حد گشادی شلوارهای نسل پدر بزرگم! همینطور که داشتم این جوانب را در مورد تیپ و ظاهرم در نظر می گرفتم گفتم حاجیه خانم جان من روزه ام الان! یعنی بعد از شنیدن این حرف عملن می خواست من را بزند چشم هایش گرد شده بود و صورتش سرخ که تو با این حال و روزت روزه هم می گیری مگه دختره ی باز هم بوووق؟ خلاصه اینکه تماس گرفتند آبا و اجدادم را ریختند آنجا که آهاااای کجایید بیایید این دخترتان را جمع کنید. پدر جان با گلابی آمدند و خلاصه بعد از شرح پاره ای از وقایع و چغلی از تیپ انحراف گرایانه ی اینجانب بالاخره اجازه دادند که بیاییم بیرون. اما بین خودمان باشد گلابی یک تیکه ای بار یکی از اینها کرد که یک عدد هیزم بود به روی آتش عشق شعله ور توی قلبم... همچین خوشحال دست همدیگه را گرفتیم و یک ایییششش هم نثار مادر و خواهر و خواهر زاده ی چنگیز کردم و به دست جهل سپردمشان و آمدم بیرون!!


+من اهل بزرگنمایی نیستم دوستان جان من انقدر دیگران رو قضاوت نکنیم

نظرات 20 + ارسال نظر
خانومی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 14:24 http://khanoomivaaghayehamsar.persianblog.ir/

عزیزم هر کسی اعتقاداتی داره . منم روزه میگیرم ولی خب بعضی اوقات (همون استراحت های زنونه ) لاک هم میزنم ولی خب تا قوم شوهر لاک منو میبینن من میشم کافر و مایه خجالت !!
مهم اینه که به اعتقاداتت پایبندی ، التماس دعا عزیزم

بله هرکسی اعتقاداتی داره و ای کاش که ما یاد بگیریم به اعتقادات همدیگه احترام بذاریم
البته بعید می دونم یاد بگیریم! درصد وقوعش کمتر از یه اپسیلونه خانمی جونم

زبله پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 14:44 http://lee-aad.blogsky.com

عجب..چه غم انگیز...شیطونه میگه بیام بزنم لهشون کنم..عنتر خانمهای بدترکیب.. ولوم کنید بزارید برووووووم..نه ولم کن

لهشون کن لهشون کن

آنا پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 16:41 http://aamiin.blogsky.com/

ماه رمضان هم به جای این که ماه مهمانی خدا باشه شده ماه وحشت خدا. بعد جالبه که هر سال هم یک داستانی دارند که تو این ماه یک خانم محجبه یا یک روحانی به شکل بسیار مظلومانه ای اومدن امر به معروف و نهی از منکر بکنند بعد یک پتیاره بی حجاب یا یک لات روزه خور زده تار و مارشون کرده. من نمی دونم مگه کسی جرأت داره حتی بپرسه چرا. دیگه تار و امر کردن پیشکش.

نه واقعن جرات نداره! خشک تر و جدی ترو خشن تر از اینایی که گفتم تا حالا از نزدیک ندیده بودم آنا

نیلوفرجون پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 16:42 http://talkhoshirin2020.blog.ir

دستشون درد نکنه،خب چرا تو ماه رمضان،مردای نازنین رو از راه به در میکنی آخه،روزشون باطل شد. حالا اگه لباس تنگ میپوشیدی و موهاتو میریختی بیرون و آرایش میکردی بهت گیر نمیدادن

بچه پرروووو
حتی اگه روزی بود که اونطوریم پوشیده بودم بازم حق نداشتن نیلوفر بنظرم

شادی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 17:41 http://citrusflower.blogsky.com/

تا حالا من رو نگرفتن. ولی تابستون دو سال پیش با دوستم ونک بودیم که یهو دو تا زن با یه مرد اومدن جلو و گرفتن بردنش. حالا دوست من یه دختر سااااده، مانتو مشکی، مثه شما فقط هم ضدافتاب زده بود. گفتن استین مانتوت کوتاهه. من با ترس و بدو بدو رفتم و براش چادر اوردم و چون خونوادش اینجا نبودن با هزار خواهش التماس و تعهد کتبی ازادش کردن. اعصابم از این خورد بود که چرا برای هیچی باید التماس یه عده از خدا بی خبر رو می کردیم.

من التماس نمی کنم یعنی یادم نمیاد تا حالا جز خدا التماس کسی کرده باشم
بیشتر بخاطر اینکه خواهش تمنا نکردم لجشون گرفت و خانوادم رو خواستن

شیرین پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 17:43 http://www.rozegar-khosh.blogsky.com

مشکل ما امر به معروف زورکی و نهی از منکر چوبکیه . خیلی وقت ها اسکولی گشتن شده معیار سنجش این نسوان به قول کودکی ها دیبیلو . حساب کتاب خدا با بنده اش خیلی فرق داره

اینطوری شخصیت آدم ها میره زیر سوال به نظرم!
اون روز خیلی من اذیت شدم اینجا حالت طنز نوشتم که زیاد دیگه حال و هوای وبم تلخ نباشه

اوا پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 17:56 http://ava-life.blogsky.com

اینطوری که باید همه تهران و جمع کنن تعهد بگیرن
دیگه ی لاک و ی رژ اینهمه سروصدا داره؟؟!!!!!!!!!!

خب شاید هم من آدم بدشانسیم!!
چه یه لاک و یه رژ ! چه کمتر چه بیشتر.... به نظر من کسی نباید به دیگری بگه چی بپوشه و چقدر آرایش کنه!! حقش رو نداره یعنی

شادی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 18:27

سلام توت فرنگی جان
قبول باشه عزیزم.

سلام شادی جان، ممنون عزیزم

مهناز پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 23:47 http://1zan-moteahel.blogsky.com

سلام توت فرنگی جون.
اتفاقأ یه بارم منو گرفتن و من اینقدر وحشت کرده بودم اصلأ قفل شده بودم و نمیتونستم حرف بزنم.ولی دست غیب از راه رسید و شوهری رسید و یکی از اون جلادای ریشو رو شناخت و منت سرمون گذاشتن و بدون سوار شدن به ون اجازه دادن بریم!!!!
خدا خودش...

سلام عزیزم
واقعن؟
خب چقد به موقع سر رسیده شوهرتون
پس اونهایی که جلو شمارو گرفتن هم چهره هاشون شبیه جلاد بوده مهناز جون

موژان جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 01:16 http://zendegyema.persianblog.ir/

منم 3 بار ازم تعهد گرفتن یه بار هم دررفتم از دستشون باور کن تیپ و آرایشمم خیلی معمولی بود حتی یبارش هم از دانشگاه رفته بودم بازار که گیر دادن بازم البته با ماشین نبردن تو خیابون دفترشونو باز کردن و اسم و اثر انگشت گرفتن اخه بگو منگلا من اسم واقعیمو میگم مگه ؟! اون دفعه که با دوستم دررفتیم خیلی باحال بود رفتیم زیرزمین یه پاساژ خلوت کلی خندیدیم چند نفر اونجا بودن همینجوری نگاه میکردن شهر ما به این چیزا کار ندارن اصلا . اونجا هم که گیر دادن شهر محل تحصیلم بود

جدن؟ خوشم اومد دختر.... حقشون بوده
باریکلا به شهر شما و مردم روشن فکرش!

شیخ سلما جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 06:36

سلام توت فرنگی جان
من از طریق وبلاگ بانوی خانه دار معمولی، مریم جون با اینجا آشنا شدم
مطالب رو با صفا و با جلا مینویسی
طنز ادبیاتت میچربه و من دوست دارم.
راستی
مثلا مذهبی حساب میشم. ازین پست مشخصه دل پری داری.
از همه ی مذهبی ها بدت میاد؟

سلام عزیزم خوش آمدی
لطف داری بهم که خوندی نوشته هام رو....
نه من منظورم این نبود اصلن که از یه سری از آدما بدم میاد
نفرت خوب نیست من میگم وقتی من به مدل اونها کاری ندارم و به پوشش و اعتقادشون احترام میذارم خب متقابلن توقع دارم اونها هم بقیه رو به چشم مفسد نبینن
در کل بیشتر از آدم هایی که ادعای دانای کل بودن دارن دل خوشی ندارم
باز هم میگم خوش اومدی سلما

دریا جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 11:17 http://history1400.blog.ir

این خانه از پای بست ویران است.

ای خواهر.... بست داره مگه اصن؟

آنا جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 11:49 http://aamiin.blogsky.com/

می دونی یاد چی می افتم توت فرنگی؟ وقتی تو قرون وسطا کشیش ها به هر زنی که طبق اصول اون ها نبود می گفتند جادوگر. و هیچ حرفی را ازش قبول نمی کردند. هرچی می گفت دروغ بود. فقط معیار اون ها درست بود.
یعنی فرقی نمی کنه اسلام باشه مسیحیت باشه چه دینی باشه. هرجایی که دین بشه پرچم حکومت همین اتفاق می افته. چون اگر به من و تو گیر ندن که باید همون طوری باشید که ما می گیم پس دیگه چطوری مردم را کنترل بکنند؟

منم همین رو میگم. دین ابزار نیست اجبار نیست
اصل دین احترام به عزت نفس انسان هاست و همه جای دین داریم که آبروی یک آدم از هرچیزی والاتره! اما الان شده اجبار و زیر پا گذاشتن عرت نفس آدم ها

خانومی جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 12:04 http://zendegiekhanomane.blogsky.com/

ملت
مادر محترمه ی مکرمه ی چنگیز خان مغول
حجاب
دین
چنگیزخان مغول
انسانیت
منم شطرنجی نشون بدین

انسانیت واقعن رفته زیر سوال الان با اون استیکر
شما خانمی گلی واسه چی باید شطرنجی نشون بدیم آخه....

آویشن جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 13:07 http://dittany.blogsky.com

واقعا منطقشونو درک نمیکنم.
یعنی یک آدم عاقل و بالغ خودش حق نداره راجب نوع لباس پوشیدن و آرایشش تصمیم بگیره؟
تازه فک میکنن با اینکاراشون اوضاع بهتر میشه ولی همین کارارو کردن کلی قاتل و اسیدپاش زیاد شده دیگه .
روز به روزم داره بدتر میشه متاسفانه.
خوشحالم که حداقل به کمک خونواده از دستشون خلاص شدین و کار به جاهای باریکتر نکشید.

سلام آویشن جان خوش اومدی عزیزم
آره متاسفانه خیلی را هکار بدیه خیلیییی بد..... ممنون عزیزم خاطره ی بدی شد اما واسم

نیاز جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 13:13

سلام عزیزم
اصلا من موندم تو کار اینا
حالا همینا رو بری تو محافل خصوصیشون ببینی کلی دارن غیبت میکنن - کلی دروغ میگن و ....
حالا باید ماها بصورت نامحسوس اونجا باشیم و یک ضد حال عجیب نثارشان کنیم
یعنی میششششششششششششششششششه

سلام گلم
من کاری به محافل خصوصیشون ندارم خب اونا هم به من کاری نداشته باشن دیگه
میشه عایا؟؟
فکر نکنم بشههههه

شیخ سلما شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 02:02

ازینکه همه عزیزانی که کامنت گذاشتن اینقدر از مذهبی جماعت دلگیرید، دلگیر شدم. البته اینکه از کدوم جماعتش دلگیرید هم جای شکر داره.
موافقم با دلتون. منم جای شما بودم ناراحت میشدم ولی عایا میشه کمی به این فکر کنیم که تو دنیا چیکاره ایم؟
بله یه عده برای جا انداختن یه کار خوب اونقد بد عمل کردن که کار خوب بد شده.
منه نوعی وقتی سواحل بعضی از تفرجگاه های کشورای خارجی رو میبینم سجده شکر میکنم. چون زنای سرزمین من هنوز پاک موندن. یه اپسیلون مو از نجابت و عزتشون کم نمیکنه. خدا تو زندگی تک تکشون جریان داره. و هنوز داشتن و بودنه خانواده یه اصل اساسیه. و بانوی ایرانی از برهنگی متنفره.
تو دنیایی که برهنگی یه فرهنگ شده، زنای ما هرچند هم که پوششون کامل کامل نباشه ولی پوشیده حساب میشن. و این آفرین نداره؟ داره دیگه.
ما نسبت به الباقی کشورا پرفکت ترینیم. یعنی پابرجا ترین آدما توی موندن سر اصول فطریمون.
ولی همین ما، تو کشور خودمون یه فرهنگ داریم. و اونم پوشش خاص ایرانی. کاری هم به اسلام نداره. زنهای این خاک همیشه پوشیده بودن و مرد های ایرانی همیشه پر صلابت و قدرتمند بودن. اینها یعنی جامعه و تمدن ایرانی یه تمدن سالم بوده.
اسلام عزیزمون اومد ارزش های قبل رو تایید کرد یا بهتره بگم یاد آوری کرد. و بعد بهترین پوشش رو اعلام کرد. خواست کوچکترین مویی لای درزش نره. نا سلامتی دینمون دین کامله دیگه.

به عنوان یه رفیق ازتون میخوام بخاطر رفتار های غلط عده ای ، از انجام کارهای درست دوری نکنید رفقا.
منم یه زمان مثه شما بودم و شاید گله گشاد میگشتم و اینکه کیا، چقد، چطوری، کجا، بهم نگاه میکنن برام مهم نبود. و دوست داشتم اونجور که دلم میخواد باشم. ولی بعدها دیدم واقعیت اینه که ما انسانیم و دل داریم و این دل کارهای زیادی دست آدم میده. لذا باید ببینیم صاحاب این دل چه قوانینی براش داره. اصلا براای همین رفتم حوزه. اول صاحاب دلمو بشناسم بعد ببینم چی میگه. چون قرار بود سالها با این دل روی زمینی زندگی کنم که پره اتفاقه.

همچنان که الان طلبه هستم ولی باز هم با این رفتار هایی که میگید موافق نیستم. بگیر، ببند و نپرس و بکِش و ...!
بخاطر همینه که میگم رفتار عده ای رو به پای همه ننویسید.

دیبیلو بودن یه خانم توی عرف الان اصلا زیبا نیست. و بزک بی مورد هم زیبا نیست. تا جایی که عده ای آقایون خانم ها رو مسخره کنن و ..........! یه مدت وزن آرایش رو یه مدت کلیپس رو یه مدت طرح ناخن رو یه مدت مژه مصنوعی رو...
میدونید چی باعث میشه خندشون بگیره؟ اینکه فک میکنن خانما برای اونا این همه خود کشی میکنن.( در حالی که خیلی خانما آرایشو فقط برای مرتب تر شدن خودشون میکنن.مثلا )
بگذریم
خدا تو نهاد و درون انسان یه فطرتی قرار داده که با کمی فکر کردن و تامل ، قدرت تشخیص خوب رو از بد داریم همه.
میدونم از منبر رفتن خوشتون نمیاد ولی من واقعا دوستتون دارم. با اینکه طلبه ام مثلا، ولی رفقایی دارم که نماز نمیخونن ولی بهشون خالصانه عشق میورزم. چون به درون آدم ها عقیده دارم.
اما همه ی ما در قبال اونی که این درون زیبا رو بهمون عطا کرده مسئولیت هایی داریم. هیچ کس به این فکر نمیکنه که خدا ازمون چی خواسته. همش تو این فکریم که خدا چی بهمون داده و از خدا چی باید بخوایم.
اینکه حق خدا به گردن بنده هاش چیه........کسی کاری نداره. و اینه که دلگیر کنندست.
این اون چیزیه که هممون فراموش کردیم.
باید دنیامون و فکرمون رو یخورده عوض کنیم. ما انسانیم و خدا بهمون نعمتی به نام ادراک و شعور و عقل داده. و انسان در مقابل یک عطای بزرگی، دنبال تشکر از عطاکننده هست.
خودمونیما منه نوعی که زورم میاد ذره ای از انسانیتم کوتاه بیام.
مسلمونیم و توی دینمون گفته شده حجاب اینقد. چرا باید دهنکجی کنیم به دینی که بهش عقیده داریم؟
یه سوال؟
واقعا همه ی شما آبجی های گل از پوشش بدتون میاد؟ خدا وکیلی اگه از فردا بگن تهران آنالیاست( همون آلانیا) شما برهنه میشدید؟ نوچ
نیاز به زمان دارید تا جو بهتون کمک کنه. چون فطرتتون مانع برهنه شدن شماست.
الانم قضیه همینه. اجداد ما با پوشش سرتاسری بودن ولی حالا جو بهمون کمک کرده پوششمون ناقص بشه. در حالی که مادر بزرگای همه ی ما سختشون بود اگه حجابشون یه اینچ این ور اون ور میشد.
فک کن انسان های اولیه خرامان خرامان پوششون رو کامل تر کردن تا رسیدن به جایی که حجاب ها کامل شد و زن ها احساس راحتی کردن. و دقیقا از بعد رنسانس یهو کم کم همه گذاشتن کنار. تا الان که می بینیم بعضی جاهای دنیا کنار سواحل و توی بار ها دقیقا مثل حیوانات بدون پوشش و عریان هستن و عین خیالشونم نیست. در ظاهر اتفاق خاصی هم نمیفته. و به عبارتی انبیا و خدا کیلو چند. فراموشی مطلق

در این که بی حجابی راحت ترین کاره شکی نیست. ولی عایا زندگی راحتی خواهیم داشت؟ نوچ.
دخترامون از شر پسرا راحت نیستن و پسرامون از شر دخترا.
وقتی اوضاع کلی بیریخت هم شد که دیگه مجبوریم بگیم تعرض یه مرد به یه زن اصلا شر نیست که. چه اشکال داره با هم باشن. عواقبش چی هست هم مهم نیست.

نمیدونم شما خارج از ایران بودین یا نه. از هند و چین آسیای خودمون بگیر تا اروپا و آمریکا. تنها کاری که میتونن بکنن اینه که بیخیال دین بشن. و چشمشون رو ببندن و به زمان حال فکر کنن. اینکه آینده چه خواهد شد اصلا مهم نیست. یا آدم ها رو چه چیزی آدم میکنه و قراره عاقبت چه شود نِوِر ماین.

منم خارج نرفتم( جز همین کربلا که قربون امام حسین برم اوج خارج رفتنمونه دیگه) ولی توی حوزمون کسایی بودن که از کشوراشون بیشتر از ما میدونستن و هیچ کدوم دلشون نمیخواست از ایران بیرون برن. تنها دو چیز باعث میشد برگردن
1. خانواده هاشون
2.تبلیغ دین.انسانیت.معنویت. برای درست شدن زندگی هایی که سبکشون از آدم بودن دوره.
ما توی دنیای بسیار پر زرق و برقی زندگی میکنیم و باید در مقابل این دنیا مقاومت کنیم. چون تنها جسم ماست که بهش تعلق داره. خود ما از جای دیگه ای اومدیم. تنها لطفی که این دنیا میتونه بهمون بکنه اینه که اجازه بده چند صباحی درش درست زندگی کنیم. درست. اینکه چی درسته چی غلط رو باید از صاحب دنیا پرسید.
البته قربون خدا برم خودش میدونست که همچین توقعی ازش داریم اون همه پیامبر فرستاد و ما هم دستمون درد نکنه کاری به گپ و گفت هیچ کدوم نداریم و فقط به تعداد انبیا سکه مهر میکنیم. مثه اینکه قرآن به اون عظمت معارفش، فقط سر قبر امواتمون میخونیم.
عههههههههه چقد منبرم طولانی گشتید.
ببخشید واقعا.
دوستتون دارم.
کاش شمام از ما بدتون نمیومد ولی میاد دیگه. نمیشه کاریش کرد.

شیخ سلمای عزیزم چرا دلگیر شدی بانو؟ مگر نه اینکه روی صحبت همه ی ما با اون دسته از آدم ها بود که با بقیه مثل .... رفتار می کنن؟ من الان شک ندارم که اگه اینجا شبیه به سواحل آنتالبا یا همون آنالیا بود با بیکینی تو اجتماع حاضر نمی شدم چون چارچوب دارم واسه عقایدم....
من اگه اون روز از ترس نمی لرزیدم شاید هیچوقت نمی فهمیدم جبر یعنی چی؟! نمی فهمیدم همه چیز دستت باشه و ازش سواستفاده کنی یعنی چی! من به حال دلت احترام میذارم دوستت دارم... چون می دونم تو هم دوست نداری به جبر و زور کسی رو وادار به انجام کاری کنی... من از عقایدم میگم اما نمی خوام کسی رو با خودم هم عقیده کنم... توضیح میدم اما توقع ندارم همه و همه تاییدم کنن!
ما از مدارسی میایم که زیر ابروهامون رو شمردن و کلی بخاطرش تحقیرمون کردن حق بده هر قدر هم سعه ی صدر داشته باشیم آخر یه جایی ته دلمون کینه می گیریم ازشون خب خوب نیست که همه چیز طوری شده که این دو تا دسته مدام از هم بیزارتر میشن اصلن خوب نیست ... چرا باید همه چیز رو مطلقن سیاه و یا مطلقن سفید ببینیم سلما؟ که یا این آدم شکلش طوریه که من اعتقاد دارم و خوبه خوب یا نیست و طبعن بده بد! چرا من باید از نوشتن حرفام اینجا واهمه ی این رو داشته باشم که یه نظارت کذایی و افراطی سایبری فردا بیاد در وبلاگم روتخته کنه؟ می دونم تو پاسخگوی اینا نیستی عزیزم و تقصیری هم نداری.... من میگم همه در کنار هم زندگی کنیم تقسیم نشیم به دو دسته توی جامعه اما این دست رفتارها اجازه میده آیا؟ من میگم آدم ها رو قضاوت نکنیم... برچسب نزنیم ظاهر بینی نکنیم... خداوند که همه رو یک جور خلق نکرده اختلاف نظر و سلیقه و عقیده خیلی طبیعیه اما این فرهنگ که بتونیم با وجود تفاوت ها کنار هم زندگی کنیم و سعی نکنیم به اجبار کسی رو به راه خودمون بیاریم نیست اصن تو جامعه ی ما جا نیفتاده اصن....من تورو دوست دارم که میای عقیده ات رو با احترام میگی نظرت رو با احترام میگی حرفات رو با احترام هرچه تمام میزنی... اما اون دسته از آدم ها که به خودشون اجازه میدن با بقیه هرطور میخوان رفتار کنن رو به هیچ وجه نمیفهمم به هیچ وجه
می دونم حرفام رفت تو فاز 30یاصت اما چه کنم که اینجا هر حرفی از د ی ا ن ت بزنیم آغشته میشه به 30یاصت! چون ما هیچ وقت مرز این دوتارو مشخص نکردیم
ممنون که اومدی و حرفات رو زدی سلما

نارسی شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:43 http://dokhtarebaharii.persianblog.ir/

چقدر این داستان آشناست و چقدر متنفرم از این برخوردهاشون ...
چنان از پاکی و نجابت حرف میزنن که انگار ما تو لجن داریم غرق میشیم... از این اجبار بیزارم

واست اتفاق افتاده؟

ویولا شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 10:50 http://www.sadafy.persianblog.ir

چه خوب که قصر در رفتی توت فرنگی جون... ;)

انقدرها هم قصر در نرفتم ویولا....

شیخ سلما شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 12:18

خود من هم توی مدارس کم عذاب نکشیدم. هر حرکتی میکردیم سرپرست خوابگاه شبانه نمونه، گزارش میداد. بار ها دخترای پاک و ساده ی مظلوم رو که برا خرید سه چهارتایی میرفتن بیرون، به جرم فساد به دفتر میکشوندن.
کجای دین تهمت رواست؟ الانم تا خانمی موی بلوندشو ریخت بیرون و لاک ارغوانی زد میگن فاحشه. من حیرونم چی باعث میشه انقد راحت به کسی بگن فاحشه.
سلایق شخصی و ذهنیات مختلف و بی پرواگری رو نباید به پای مذهب و آیین نوشت.
همیشه عده ای بودن که دین رو درست نفهمیدن و با چماق شرع که خدای اون شریعت نفسشونه، دنبال جبرگرایی بودن.
منه ناچیز حرفم اینه:
بخاطر رفتار بد دیگران از انجام کار درست غافل نشیم.
مردم و مثلا مذهبی هارو با دین بشناسیم نه دین رو با مردم مذهبی.
همون جمله امام معصوم که مردم رو با حق بشناسید نه حق رو با مردم.
بحث پوشش هم یه ضرورت اجتماعی هستش نه دینی . توی روانشناسی اجتماعی بهش میگن: ضرورت سلامت روان جمعی . که البته دین هم ضرورتش رو تشخیص داده و دستوراتی داره. و حدودش رو نشون میده.
یه عده فقط یاد گرفتن با زور بچپونن تو مخ خلق الله که چون شرع گفته پس الا و لابد باااااااااااااااااااااااید رعایت کنی.

این درست نیست. اونی که تو شریعتش حجاب اینجوری نیست چی؟ اون که وظیفه نداره رعایت کنه. ولی میبینیم به لحاظ عرف و احترام به جامعه و سلامت اجتماع، پوشش رو با جانو دل میپذیره. مثل ارامنه و مسیحیان ایران

اینکه تو هر جامعه ای چی باعث برهم خوردن این سلامت میشه بستگی داره
مثلا توی عربستان علاوه بر چادرو عبا، اگه پوشیه و نقاب نباشه روان اون جامعه آسیب پذیر میشه.
توی عراق اگه با مانتو باشی به روان اجتماعی آسیب میرسه
توی تهران اگه مانتو تنگ و ساپورت و شال نازک باشه آسیب میرسه.
توی قم فرق میکنه اگه حتی یه اپسیلون مو پیدا باشه آسیب میرسونه.
به هر حال ما خانم ها باید مواظب روان جامعمون باشیم.
من که مجردم . ولی هیچ وقت دوست ندارم شوهرم تا منو داره ذهنش با تصویر زیبای یه خانم دیگه مشغول باشه.

این بحث مربوط به روانشناسی متفاوت مرد و زن هست.
خدا صاحاب ماست. خودش خلقمون کرده. خودشم خوب میدونه کجای خلقتمون شیش و بش میزنه. لذا همون جاها دستورایی داره.
شاید این دستورا رو دیده باشید .

- قل للمومنینَ یغضّو من ابصارهِم(نور؛30)
ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشم‎ها را از نگاه ناروا بپوشند.

- قل للمومنات یغضُضنَ من ابصارهِن
ای رسول به زنان مومن بگو تا چشم ها را ...

- وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31)
و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

- یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن. (احزاب:59) ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند (جلباب یه چیزی تو مایه های همین چادر خودمون)

فدای همه.
قول میدم قول قول که دیگه این بحثو ادامه ندم
از محضر همه عذر میخوام مخصوصا توت فرنگی جانم که لطف کرد و کامنت رو تایید کرد. فک نمیکردم تایید بشم

سلما جان کامنتت رو بدون جواب تایید می کنم اما همه اش رو خوندماااا بنظرم روی حرفات با جمع بود پس اگه کسی در رابطه با کامنتت حرفی داشت حتمن تایید می کنم
اگه وقت کردم میام نظر خودم رو هم می گم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.