وقتی کار عار نیست! اما دروغ چرا

نمی دانم چه صیغه ایست؟ توی بعضی از این تاکسی ها که می نشینی ،تا رسیدن به مقصد یک فیلمِ سینمایی زنده ی بدون بلیط را باید تماشا کنی.
سکانس اول مراسم معارفه ی یک آقای راننده ی خرپول روزگار است.که تو را فقط بعنوان مسافر بین راهی و خالی نبودن عریضه سوار کرده .محض تنوع و عوض شدن آب و هوا ولا غیر.
سکانس دوم بدین منوال است که مدام زنگ بزند به شهرام و بهرام و ممّد وغیره وذلک و بگوید آن ماشین سفیده را فروختی؟من دارم میرم امضای آن یکی طرف را بگیرم تا برمی گردم برای نهار بگو حسن برود کوبیده بگیرد بدون چلو.آن شاسی بلند را هم فلان کن .لگن آن یارو را هم زنگ بزن بیاورند بگذارند گوشه ی نمایشگاه ببینیم چطوری آبش کنیم !تازه  زیر دست های بعضی هاشان هم  توی گمرک  دارند جنس ترخیص می کنند آخر پنج شش تا اسکانیا را با بارش یک جا خریده اند.همه هم جنس تُرکِ اصل.فقط نمی دانم  با این صغر ی کبری هایی که پشت تلفن چیدن می نمایند، این کولرِ ماشین را چرا روشن نمی کنند؟
سکانس پایانی هم مصادف با رسیدن به مقصداست. همان وقتی که مقداری بیشتر از راننده های متین و موقر دیگر که خالی نمی بندند و کولر را هم روشن می گذارند ازت  کرایه دریافت می کنند.طبیعتن پول خرد هم ندارند دیگر.تقصیری هم ندارند، کارشان  این نیست آخر!  و  باید حلالشان کنی بابت پس ندادنِ باقیِ پول.
و این گونه است که تو می مانی و یک ذهن درگیر و یک پایانِ بازِمبهم. ویک سوال که آخه دروغ چرا؟
نظرات 29 + ارسال نظر
سحرالف دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 11:57 http://sin-alef.blogsky.com

چون بعضی ها دروغ نگن با چشم باز از دنیا میرن گویا.
دروغ های ادما مستقیما خلا هاشونو نشون میده

آره... چیزی که ندارن
اما اینکه تو ذهن من یا هرکی دیگه تصویر یه راننده ی موقر و با شرافت که پولدار نیست نقش می بست.بهتر بود تا یه ادم به ظاهر پولدار دروغگو
من مهم نیستما. این دروغ هایی که بی دلیل گفته میشن مهمن

نرگس دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 12:11

اینقدر بدم می یاد توت راننده های تاکسی هی با ادم حرف بزنند بابا رانندگیت رو بکن دیگه

همین رو بگو نرگس

دندون دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 12:46 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

بنده سراپا تقصیر بسیار با این جماعت دعوی نموده ایم... در حد فحش هم رسیده ایم...

خوب کردی... دمت گرم. من روم نمیشه دیگه دوست داشتم بگم الان کانال چندی شما؟؟
اما همیشه حرص می خورم زیاد چیزی نگفتم

بانو سین دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 14:44 http://our-lovely-life-92.blogsky.com/

بخدا بعضیاااا مریضن

دروغه دیگه... شیرینه حتمن

ایران دخت دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 15:12 http://delneveshtehayedeleman.blogsky.com

چی بگم ..فقط امیدوارم این بازار کار دوباره روی روال رونق بیفته ...

آخه بازار کار هم رو روال بیفته همین آش و همین کاسه است
دروغگو تو هر شرایطی کار خودش رو می کنه

زرین دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 16:51

خیلی بامزه بود

ای جانم... برم گوسفند بیارم زرین خانم بعد از مدت ها قدم سر چشم مانهادن

شین دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 16:59 http://www.thelittletraveler.blogsky.com

همه ی راننده هایی که من تو ماشین شون می شینم سرهنگ بازنشسته ان نمی دونم چرا.

من تا حالا به این مورد برخورد نکردم.همینطوری پیش بره به زودی با این جماعت هم
هم مسیر خواهم شد

مهدیا دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 17:52 http://MAHDIA.BLOGSKY.COM

اینقدر از این راننده ها بدم میاد.تو هر صنفی یه عده همیشه ابروی بقیه را میبرند. ولی فیلم جالبی بودا...

من که بیشتر حرص خوردم.....

زهره دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 19:09

آخه اگه شغلشون نیست چرا مسافر سوار میکنن
اگه اینقد پولدارن چرا مسافرکشی میکنن تازه تو این هوای گرم بدون کولر
همه ی دروغگوها انسانهای ضعیف و حقیری هستن که نمیتونن با واقعیت روبرو بشن
راستی شعری که دیشب گذاشتیو دوس داشتم
زیبا بود

مسافر کشی به هیچ وجه شغل بدی نیست.اصلن هیچ شغلی بد نیست. ولی دروغ..... اینجاش خیلی اذیت می کنه آدمو
من از اون شعر شاملو خاطره های زیادی دارم زهره خیلی زیاد

خانم آبی دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 20:28 http://Mrsblue.blogsky.com

جدا ها توت فرنگی.. منم همیشه برام سوال بود که چرا فقط آدم های ثروتمند و همه کاره ی مملکت توی تاکسی ها پیدا میشوند!!

دقیقن.... خیلی واسم پیش اومده آبی

آنی دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 21:15 http://www.activemind.blogsky.com

چه فیلم سینمایی لج درآرییییی...
حسابی ادمو کلافه می کنه هااا

خیلی زیاد

شهلا دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 23:32 http://rima1360.blogsky.com

چی بگم توت جان . دروغ هم نوعی راست خیالی است دیگه .داستان های خیالی کوتاه برای جلب توجه مسافران . .خوبه حالا پول اضافه برای قصه ی که شنیده ی ازتون نخواسته .چه زحمتی به خودش داده همزمان هم رانندگی کرده هم قصه سرایی .بعدامیگن مرداهمزمان نمی تونن چندکار انجام بدن .پس اینا کی هستن

راستِ خیالی؟ تا حالا بهش فکر نکرده بودم

شادی سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 11:39


عجباااااا

شادی
وبت رو بستی.اما هر از چندگاهی اینجا بیا دلم واست تنگ میشه

مهدیا سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 12:24 http://mahdia.blogsky.com

دیروز همسرم چند تا دستمال کاغذی گرفته بود .طرح یکی از جعبه هاش توت فرنگی های تر وتازه به همراه تمشک بود.یه دفعه گفتم کاش توت فرنگی با گلابی بود. چشمای شوهرم گرد شد گفت :حالا چرا گلابی ؟ گفتم :اخه قشنگتر میشد.
باور کن اگه عکس توت فرنگی با گلابی بود یه تیکه اش رو به یاد تو نگه میداشتم.

ای جانم... خیلی خندیدم از کامنتت
فکرکنم هرکی اینجا رو می خونه اگه توت فرنگی و گلابی رو کنار هم ببینه
حتی اگه نخواد هم من ناخود اگاه بیام تو مغزش کمین کنم...

نارسی سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 12:32 http://dokhtarebaharii.persianblog.ir/

اتفاقا چند روز پیش بود که تو یه تاکسی درب و داغون نشستم که راننده بیچاره اش هرچی داد میزد هیچ مسافری رغبت نمیکرد بره سمت ماشینش در نهایت از سر دلسوزی سوار شدم و پیرمرد بیچاره شروع کرد به داستان سرایی و خیالپردازی و منم بر خلاف همیشه که تو تاکسی سکوت میکنم دل به دلش دادم و باهاش همراهی کردم و وقتی پیاده میشدم حس خیلی خوبی داشتم چون پیرمرد از ته دل میخندید بقیه پول رو هم بخشیدم و در مقابل دعای خیر و برکتی از پیرمرد گرفتم...

این که پیر مرد نبود یه آقای بیست و نه سی ساله بود
من با پیرمردها تو تاکسی خیلی صحبت می کنم خوش صحبتم هستن معمولن و دوست داشتنی... این نه

فکر کنم منظورم رو بد متوجه شدی نارسی

دندون سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 14:35 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

هممون نگرانشیم توت فرنگی هروز یکی از منم میپرسه خبری ازش دارم؟؟؟؟ وبلاگشم رمزداره...

آره منم دیدم رمز دارش کرده.

دندون سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 15:43 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

دقت داری امروز چه سوت و کوره اینجا؟؟؟
بعد دیشب به این نتیجه رسیده ام یه عده قصد خراب کردن وبلاگای مارو دارن... ما هممون نقاط مشترک زیادی داریم: متاهلیم وبلاگ داریم دوستیم و در آخر روزمره هامونو مینویسیم... و دقت داری هر بار که کسی چیزی از زندگیش میگه یه عده میان تخریب شخصیتیش کنن... انا تو من مهناز ماهی همه ما از تیر این آدما دور نموندیم... نمیدونم اما برام عجیبه و مرموز..
من مشکوکم....

آقا چرا قصد خراب کردن مارو دارید... ما که کاری نداریم با شما... گناهم داریم تازه
دندون کارآگاه می شود

دندون سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 15:45 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

اوه راستی دیشب محمد گلابی خریده بود... احیاناً گفتم روحت تازه بشه... گلابی نمیخوای؟

گلابی دارم دیگه دندونی جونی... هین یه دونه رو م نمی تونم مدیریت کنم جه برسه به گلابی های بیشتر
نوش جوننتون

مریم سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 16:09

نگار خانوم یه خبر هم به ما بدن

منم هنوز بی خبرم ازش

باران سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 18:50 http://baranoali.blogsky.com

سلام عزیزم
وااای از این آدم هایی که وقتشون رو بدون دروغ و فیلم بازی کردن نمیتونن بگذرونن

مادر من همیشه میگفت دروغ تو دهن بعضیا مثل نقل و نباته

سلام بارانی
آخه این دروغ های بزررررگ دیگه نوبره والا

موژان سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 20:41 http://zendegyema.persianblog.ir/

وااا آخه دروغ چرا ؟!
چه چیزایی که آدم نمیبینه توت فرنگی امروز چند تا مورد دیدم به این نتیجه رسیدم که واقعا خیلی ها مریضن

چی دیدی؟

موژان سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 20:46 http://zendegyema.persianblog.ir/

یه چیزی یادم اومد من ارومیه دانشجو بودم خیلی وقتا راننده ها که میفهمیدن کردم شروع میکردن خاطره تعریف کردن از شهرهای کرد و سربازیشون و ازین حرفا حالا یبار یکیشون گیر داده بود که کردها چندتا چند تا زن میگیرن و همش هم بلند بلند میخندید منم میگفتم که الان اینجوری نیست و توضیح میدادم بازم حرف خودشو میزد منم عصبی گفتم آره میگیرن خوب کاری میکنن میگیرن میتونن که میگیرن، مردن ، جنم دارن که میگیرن نوش جونشون

جنم دارن می گیرن؟ یعنی با این جوابی دو دستی حق چند زنی روتقدیمِ مردا کردی

دخترک سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 21:20

منکه اصلا نمیتونم درک کنم
آخه نیس من خودم ماشین دارممممممم قدیما هم یا با شاسی بلند بابام میرفتم جایی یا با کروک مامانم بعدشم قبلترشم راننده شخصیمون منو میبرد هرجا که میخواستم اصلا هم فرق نمیکنه کجاها چه مدرسه چه مزونای خیلی شیک که جنسشون مارکه و اصل حتی حتی مسافرتای خارجی هم که میریم باز اونجا خودمون ماشین داریم اصلا نمیتونم درکت کنم توتی جون
به اندازه اون رانندهه چندش شدم؟؟؟؟

نه... چندش نشدی دخترکم

بآنو سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 22:11 http://colored-days.blog.ir/

من هم نگران نگارم :(
کاش خبری از خودش بده.

خبری نداده اصن

مهر چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 00:23 http://rozhay-yek-dokhtarak.blogsky.com

حالا واسه من اینطوری پیش نیومده برعکسش شده
راننده های مهربون که نصیحت میکنن و وقتی دیدن پول درشته خردش نکرده گفته اگه خرد بشه خرجش میکنی دخترم

منم از این راننده مهربون ها زیاد برخوردم بهشون
اما اینم یه مدلشه دیگه

مگهان چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 03:29 http://Meghan.blogsky.com

دقیقا منو یاد یکی از تاکسی خطی های دوران دانشگاه انداخت که یه کاسکو داشت همیشه همراهش بود ،میگفت7 تااا کاسکو دارم هر کدوم به ارزش فلان قدر :|
گویا راستم میگفت چون هر روز یکیشونو میاورد بیرون :/

+ ما یه آشنایی داشتیم که الان مرحوم شدن ، خونه بزرگ داشتن بنگاهی بودن و حسابا کاملا پر پول... تا روزای آخر عمرشون مسافر کشی می کردن:| خیلی هم بی حوصله رانندگی می کردن و عجیب ... انگار از سر اجبار و نداری روی به شغل رانندگی آورده باشه حتی ! هرگز دلیلشو نفهمیدیم ما ...

باز کاسکو یه چیزی... بنز و سانتافه دیگه نمی گنجه!!!
چه فامیلِ عجیبِ با مزه ای

یاس چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 12:10 http://khatkhati-76.blogfa.com

نمیدونم شاید دروغ گفتن خیلیا برایسر پوش گزاشتن رو کاستی هاشونه ...
شایدم ...
نمیدونم ...

منم نمی دونم....

بنفش چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 15:30 http://dancelife.blogsky.com

همشون عین همن
من سوار هر ماشینی میشم طرف شرکت داره
اصن اعصابم خورد میشه جدیدن تاکسی سوار میشم
آژانسم میگیرم باز یه چیزی توش هست
راستش اصن دوس ندارم همکلام شم با راننده ها
بعضیاشون هدفشون چیز دیگه ایه واقعن

بعضی هاشون آره بنفش

مهناز چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 16:15 http://www.1zan-moteahel.blogsky.com

البته توتی جون,همه این پولدارا هم از قضا راننده نیستنا....
من هروقت ساشا رو میبرم آموزشگاه,مامان دوستش که اونجا میشینه منتظر دخترش,کل این یه ساعت رو بلند بلند با ا تلفن حرف میزنه و همیشه هم روز قبلش فرودگاه بودن,حالا یا واسه بدرقه یکی از اعضای خانواده اش که تشریف میبردن آمریکا,یا استقبال یکی از عزیزاشون که از اروپا تشریف میاوردن!!!!!

بله... از اینا هم دیدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.