چون می خوام خودمو گول بزنم باید بگم " طلوع صبح فردا از آن من است"

از اون شباییه که احساس بدبختی های بیخودی دارم در طولش! که از همین حالاش که یازده و چهل و پنج دقیقه است مشخصه چقدر می خواد دیر بگذره.

گرسنه ام اما حال خوردن ندارم. خوابم میاد اما حس خوابیدن ندارم. حرف دارم اما قدرت بیان نه. از اون شبایی که منتظر میشی تا طلوع خورشید رو ببینی بعدش بخوابی.

یه وقتایی هم اینجوری میشم دیگه چیکار میشه کرد. دعوا هم نکردم با کسی.مرد خونه بنده خدا شیفته کاریشه.در حال حاضر هم که خونه مامان هستم و کسی کاری نداره بامن اصولا که بخوام حالم رو بهش الصاق بدم.کلا خودم با خودم سرگرمم می دونم.

انقدم بدم میاد از این شبها....

نظرات 7 + ارسال نظر
دندون پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 00:17

من بیدارم

خدا کنه از خوشی بیدار باشی تو

صهبا پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 00:34 http://www.sahba44.blogfa.com

منم همیطور

شمام منتظر خورشیدی یعنی؟

اتشی برنگ اسمان پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 00:52 http://atashibrangaseman.blogsky.com

منم هنوز نخوابیدم توووووت...

خیلیا نخوابیدن. اما من بد نخوابیدم

mahee پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 01:01

منم که کلا خفاش شبم!!!

تو ماهیه ماهی

مگهان پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 01:25 http://Meghan.blogsky.com

اوووف... حس کردم اینا رو من نوشتم اصلا، واسه یه مامان فکر کنم کاملا طبیعیه البته

جدی! بعضی شبها اینطوریه دیگه چه کنیم(:

ایران دخت پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 10:34 http://delneveshtehayedeleman.blogsky.com

معلومه که طلوع صبح از آن توست توت جونم.....البته از آن شما 3 تا است...
صبحت زیبا و دل انگیز و پر خاطره و خوش ...در پناه خدا و زیر سایه 14 معصوم و در کنار خانوادت....

ممنونم عزیزم

مبی پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 12:22 http://inthisworld.blogsky.com

دیگه الان ظهره. دیشبم بایگانی شد و رفت :)

آره دیگه صبح شد...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.