آغازی دیگر....

می دونید... دیروز وقتی پست گذاشتم.رفتم که به  وبلاگ ویولا سر بزنم. متوجه شدم رفته برای زایمان. چندساعت بعد از شنیدن خبر فوت پدر دندون عزیزمون شوک شدم! 

نمی دونم چه حکایتیه؟ توی همین چندتا دونه وبلاگ خودمون، درست تو یک روز، یه پسر کوچولو به دنیا میاد و یه پدر بزرگوار از دنیا میرن...


دندون مهربونم، دوست من... همه ی ما به قلب پاکت واقفیم. ازخدا برای خودت و خانواده ات صبر میخوام و برای روح پدر عزیزت آرامش.... 


ویولای خوشگلم... یقین دارم بهترین حس و حال رو داری و لحظات قشنگی رو داری تجربه می کنی عزیزم. بهت تبریک میگم.حالا دیگه بهشت زیر پاهاته...