هـِلپ مـی!

امروز حس کردم پسرم کمی چاییده، داخل گلوش چرک هست و با سرفه سعی میکنه ار دستشون خلاص شه. کمی از شربتی که با ویزیت تلفنی دکترش تجویز شد بهش دادم. اسپری بینیش رو هم زدم. حمامش کردم و کلی خسته شد، همینطور که داشتم لباس هاش رو  تنش می کردم، چشم هاش سنگین شد و ازم شیر خواست و خیلی زود به خوابِ عمیق رفت. 


اوضاعِ خونه به واقع دست کمی از بازار روز نداره. لگوها سرتاسر سطح خونه رو اشغال کرده اند و کلی باید مراقب بود که زیر پا نرند و به درد کشندشون دچار نشد. توپ کوچولوها همینطور. خرده ریزه های نون که توسط شخص گوجه گیلاسیمون ریخته شده آشپزخونه رو فرا گرفته اند. حوله های حمامِ من و پسرک روی صندلی افتادن و کلی لباس شسته شده برای اطو (اتو) شدن انتظارم رو می کشند. ضلع مقابلش لباس های شستنی ما و فسقلمون هستند که باید تفکیک رنگ  شند و به داخل لباس شویی ها هدایت.

طی و سرامیک ها صدام می زنند.همینطور گردگیری و جارو..... حمام و دستشویی هم که خب وسواس بنده هستند و سرجهازیه هر روز کاری ای که دارم. میز آرایش احتیاج به بررسی و دور ریختن و تمیزکاری داره.

باور کنید این ها به این معنی نیست که من چندین روزه پا روی پا انداخته ام و هیچ کاری نکرده ام. نه... تازگی کلی تمیزکاری داشتم ها اما نمی دونم چرا انقدر خونه ی به هم ریخته ای دارم امروز؟