این پست تکراریست اما خب این روزها هم یک همچین طوری هستم من
گلابی جلوی تلویزیون دراز کشیده بود(الحق که ما ایرانی ها همیشه از مبل و کاناپه و فلان و فلان گذشته، یک عدد بالشت زیر سر گذاشته جلوی تلویزیون ولو می شویم)داشتم می گفتم گلابی مثل همیشه راز بقا می دید..من هم که مث هرماه فیل هورمون های لاکردارم یاد هندوستان کرده، قرار بود چندروزی را بدون موهبت اعصاب سپری کنم. گوشه ای کز کرده بودم... هرماه این روزها یک جورهایی مازوخیسم(خود آزاری) و سادیسم (دیگر آزاری) مفرط می گیرم و دنبال بهانه ای هرچندکوچک برای مشاجره هستم درست مثل یک ماده شیر درنده کمین کرده در انتظار طعمه بودم...توت فرنگی درونم دلش دعواآ می خواست خب...! گلابی هم که زرنگ تر از این حرف ها هیچ جوره دم به تله نمی داد. من هم حرص می خوردم و دنبال راه چاره ای بودم. اصلن انگار دز مشاجره ی خونم پایین آمده باشد!!! (داریم عایا؟) یک آن یک جمله ای گفت دقیقن یادم نیست اما بهانه نسبتن خوبی بود... عاغا من را می گویی مثل عقاب حرفش را از دهانش قاپیدم و شروع کردم به غر غر و نق نق و کل کل و.....عملا فقط کم مانده بود بگویم: "چرا در دیزی بازه؟ چرا دم خر درازه؟ چرا در گنجه بازه؟ چرا بی بی بینمازه!؟دختر این پیرزنه چرا گرامافون می زنه؟ چرا آب تو تلمبه س، چرا گوشکوب قلمبه س؟" (:
خلاصه عین وروره ی جادو یه نفس می گفتم... گلابی بینوا هم هاج و واج خیره به من دست زیر چانه زده بود و دریغ از یک کلمه.... فقط نگاه میکرد یک دفعه گفت: "نفست بند نیومد، آب بیارم واست؟" من باز هم جمله اش را شکار کردم و بلافاصله گفتم: "آها یعنی خفه شم دیگه ؟ آره؟ آره؟آرهههههههه ؟" در آخر هم این جمله را گفتم "راست گفتن یکی یه دونه، خل دیونه...." یه نگاه عاقل اندر سفیه یا همان گلابی اندر توت فرنگی که در آن لحظه بیشتر به توت خشک می مانست انداخت، لبخند ژکوندی تحویلم داده ، آرام گفت: "الآن نیست که شما یکی یه دونه نیستی" راست می گفت دیگر، من خودم هم یکی یک دونه ام! از شدت ضایع گی مان دست پیش را گرفتیم پس نیفتیم نمیدانم شاید هم دست پس را گرفتیم که پیش نیفتیم طلبکارانه 180 درجه چرخیده پشت به گلابی روی مبل ولو شدیم. سر در تشک کرده خنده ی ریز می رفتم که گلابی فرصت را غنیمت شمرده شیرجه ای روی مبل زدو میهمان یک آشتی شیرین شدیم ... چشمتان روز بد نبیند الان با یک لپ پست می گذارم آن دیگری را کند..! گلابی رام نشده ایست...
این بود ماجرای هورمون های غارت شده ی یک توت فرنگی و درک متقابل یک گلابی....!
جالب بود عزیزم کلی خندیدم امیدوارم همیشه شاد باشی و از جوونیت لذت ببری نازنین
خوشحالم که خندیدید ترلان خانم
دعواهای اینجوری هم بعضی وقت ها میچسبه. اخرش خنده و آشتی شیرین.
آره شادی
حال الانای منه،حالامن اینجور وقتا،هورمونام علیه مادرشوهر دست به یکی میکنن وومن خاطرات بد صدسال پیش بامادرشوهرم یادم میاد.
واقعا یکی یه دونه،خل و دیوونه ای؟آخیییییی
رفتار شما اصن ارتباطی به هورمون نداره! نیلوفر من اگه می تونستم دستم رو از لپ تاپ بیارم داخل وبلاگ خفه ات می کردم
چه قشنگ
یه حسی بهم میگه همون کامنت تکراری مو بزارم ولی خب حال اون کارو هم ندارم. هـــــــــــــــــــــــی انگار امروز روز من نیست ...
چرا هـــــــــــــــــــــــی ؟ خوبی خانمی؟
آخی.. واقعا در این مواقع آدم باید بزنه یکی رو له کنه ولی اون یکی فقط بغلش کنه و نازش کنه..
آره دقیقن همین طوریه خانم آبی
آخه چرا؟
دلت میاد
من به این خوبی
چرا نمیشه من دستم رو بیارم داخل وبلاگ؟ پس ای دانشمندان دقیقن دارن چیکار می کنن؟
آرهههههه خیلیییییی خوبیییییییی
تکراری بود ولی برای بار دوم خندیدم
ببخشید که تکراری بود هانی جان بخاطر خستگی ناشی از مهمونداری نتونستم جدیدش رو بنویسم
آره واقعا نمیدونم چی به سر آدم میاد. یه جوری میشه که هیچ مردی نمیتونه درک کنه.
شکر خدا ختم به خیر شد.
آره واقعن آدم یه طوری میشه که خودش هم متوجه نمیشه چشه
گلابی ها باید ملاحظه حال توت فرنگی ها را کنند...
دلم نمی آید ولی دوست دارم برایت دعا کنم انشالاهمیشه یک لپی پست بگذاری!
یک لپی زشت میشم آخه
قبلا خونده بودم ولی بازم برام جالب بود
لطف کردی دوباره وقت گذاشتی
چرا قبل از دعواهای هورمونی پیاده روی نمیکنی .
آیا می دانید
که پیاده روی دردهای ناشی از این حالت را کاهش داده و اخلاق هاپویی خانم ها در این ایام را به طور معجزه آسایی کاهش میدهد .
با تن تاک علاوه بر کاهش وزن دوران پری خوشی را سپری کنید
تن تاک شیرین؟
پس من باید حتمن یه تن تاک بگیرم
پس الان با یه مارمالاد توت فرنگی مواجهیم ؟ نه؟
عشقت جاویدان.
مارمالاد توت فرنگی
خوش اومدین
معلومه از اون گلابیهاست ها
قدرشو بدون
از کدوم گلابی ها
خوشحالم که در آخر به آشتی کشیده شد
امان از این لوس بازی های هور مونی
این نوشته که واسه قبله اما خب الانم همونطوریم
امان
راستی مهمونی چطور بود خانم کدبانو ؟
خوب بود موژان جونم جای شما خالی
آره من قبلا خونده بودم این پستت و خانومی در کل خیلی باحالی
لطف داری بهم سپیده حون
مردم خیلی خودخواه شده اند. نمی دونم خود منن چقدر خودخواه شده ام حواسم نیست.
---------------------------------------
گلابی رام نشده ولی عوضش سالمه
آره همه چی رو فقط واسه خودمون میخوایم
سالمه
سلام
خدا رو شکر اقایون از این هورمونا ندارن
ما که داریم چه گناهی کردیم!
خیلی با حال بود توت فرنگی جون!نمیدونم این هورمونها چه بلایی سر آدم میارن,که آدم دلش میخواد یه چوب برداره و به هرکی میرسه,تا میخوره,بزندش!!!!!البته فکر کنم هورمونای من یه کم خشن ترن!!!
وای مهناز خانمی چوب برنداری راستی راستی
با این میزان خشونتی که گفتی خیلی بعید نیست
دیشب آخرشب من دقیقا چنین حالی بودم. خیلی حال بدیه. خیلی.
آره خیلیییییی... نمی دونی چی می خوای اصن!!
و چقدر خوبه که وقتی دلت میگیره و منتظر بهونه ای جناب آقای شوهر اینو درک کنه و بپره بغلت کنه.همیشه خوش باشی و روزهات بدون بی حوصلگی توت فرنگی جان
سلام ماه خانم خوش اومدین
آره بنظرم این که درکت کنه باعث میشه چشمت رو روی خیلی از بدی هاش ببندی
اون یکی لپت رو کند؟خورد؟؟؟؟؟!!!!!!!
خب نوش جونش
مربای توت فرنگی همیشه عاشق باشی و خندون
چرا مربا
ممنون عزیز دلم تو هم همینطور
چون من عاشق مربام