من داستان مریم را گذاشتم که بخوانید و دیدگاهتان را باهاش در میان بذارید. الان آمدم نظرات را نگاه می کنم همه یا رمز خواسته اند یا گفته اند که سکوت کنند بهتر است! هیچ کداممان قدیسه نیستیم به خود مریم هم گفتم که این قصه خیانت محض است اما خب این دختر هم آدم است ، خیلی ها هستند که هزار بار بدتر از من یا مریم باشند اما هیچ وقت از پوسته ی دوست داشتنی شان بیرون نمی آیند و به هیچ گناهی اعتراف نمی کنند و همیشه در چشممان آدم سفیده ی قصه می مانند.
مریم ادامه ی زندگی اش را برایم فرستاده بود اما دو تایی ترجیح دادیم که نگذاریم .چون صرفن خواندن و بی اعتنا گذشتن دردی از این دوست ما دوا نمی کند. خوبی و بدی هرکس به خودش مربوط است من خواستم کمکی به مریم کرده باشم که متاسفانه نشد به نظرم!!
اتفاقا اومده بودم بگم چرا ملت اینجوری برخورد کردن ؟ که اینو دیدم ، به نظرم بقیه اش رو بگذار حتما ! من الان نظرم رو میگم ؛)
توت فرنگی بهترین کار مراجعه به یه مشاوره خوبه
اگه نمی خواد شناخته شه با اسم مستعار مراجعه کنه ممکنه با یه حرف اشتباه ماها زندگیش تباهه شه ولی با مراجعه به مشاور راه هایب بیشتری پیشروش گذاشته میشه بالاخره اون نامزد بیچارش که گناهی نکرده که با نرفتن این پیش مشاور زنئگیش خراب شه برو پیش مشاور مریم آفرین.
لدفن ادامه این ماجرا رو بذارید.
هیچ کدوم ما صلاحیت نداریم نظر بدیم چیکار کنه. چون خود مریم خوب میدونه که راهش چیه. گاهی بین دو راه میمونیم مثلن بین خوب و خوبتر یا بد و بدتر. اون وقت از نظر و تجربه دیگران واسه انتخاب استفاده میکنیم . ولی اینجا انتخاب بین حق و باطله و خود مریم هم اینو میدونه.فقط باید از خدا کمک خواست تا این گره رو باز کنه. فقط خدا .
توتی رمزشو بده
من نظرم رو تو پست قبلیش گفتم.واقعأ خیانت ذهن بدتره .چون مسموم کننده تره.نمیدونم عاقبت داستانش چی شده,ولی امیدوارم ذهنش رو از اون آدم پاک کرده باشه.هیچکی نمیتونه ادعا کنه,از کس دیگه ای پاکتره.حالا یکیشجاعتش رو داره و اعتراف میکنه و خیلیام ندارن.
خانومی بذار برامون بقیه رو خب هر کسی تا جایی که تونسته یه نظری داده ، یکی گفته بره پیش مشاور ، یکی گفته باید با خودش اول کنار بیاد و نمیدونم از همین حرفا ...
راستی الان بچه نداره مریم خانوم ؟
توت فرنگی جانم ،من بالشخصه نظری ندادم چون صرفا فکر میکردم مریم واسه عبرت اموزی این قصه رو گذاشته،چون در طول بازگویی قصه زندگیش خودش دقیقا میدونست چه اشتباهاتی کرده و بعدشم منتظر باقی داستان شدم که نتیجه گیری کلی اگه لازم داشت بگذارم.....بهرحال بخاطر قصد خیرخواهانه ات به یک دوست ممنونم و ارزش کارت پیش ما خوانندهات محفوظه،عزیزمی
هر چی که به مریم بگیم میشه سرزنش. هر حرفی بزنیم میشه واکنش.
ولی حقیر سرتاپا تقصیر رو اگه جای خواهری بدونه بهش میگم که:
راه چاره، دوای مریم نیست. بلکه تلقین اراده درمانشه. اراده برای غلبه بر دلی که درست عمل نمیکنه. به فرمان های قلب مریم حق میدیم چون یه موجوده با احساسات فراوان. ولی به تصمیمای دل مریم نه.
داستان مریم یه واقعیته که باید واقعی تر باهاش مواجه بشه و صدای عقلش و وجدانش رو بشنوه نه قلبش.
توتی جان سلام
من یکی اگه سکوت کردم چون داستان برام مبهم بود و نیمه تمام.وقتی نیمه تمام باشه چی میتونم بگم؟؟!!!
تاآخر داستان مرتب درگیر احساساتش بودکه خب بهش حق میدادم.حالا گیریم همسرش هم یه قدیس به تمام معناباشه.اما وقتی خودش هنوزبادل خودش کنارنیومدهطبیعیه که باعالم و آدم سرجنگ داشته باشه و نتونه آروم و قرار بگیره.ازنظر من اصلا هم خیانت نبود.خیانت وقتی معنا پیدا میکنه که آدم قلبشو تقدیم کسی کرده باشه و بعد بره دنبال امیال و هوسهای خودش.درصورتی که ازهمون اول هم مریم قلبشو به همسرش نداده بود و به جبر و اکراه تن به این ازدواج داده بود.همسرش هم خیلی خوب متوجه شده بود که مریم بهش دل نداده ولی اینقدرخودخواه تشریف داشت که منتظر بود بالاخره یه روزی مریم کوتاه میاد غافل ازاینکه حرف حرف دله .مخلص کلام اینکه دوستی دوسره....یه سره دردسره...
منتظر بودم قسمت دوم و پایانی رو بخونم تانظرکامل خودمو بیان کنم...حق بده که قضاوت درمورد داستانی که پایان نداره سخته.و اما یه سخن دیگه به شما و مریم:شما وقتی قصد داشتی این داستان راستان رو منتشرکنید بایدخودتون رو برای هرعکس العملی ازطرف مخاطبین آماده کنید.بالاخره هرکسی یه نظر داره و نظرش هم قابل احترام.حتا اگرسکوت باشه.چون همون سکوت هم یه انتخابه و نه بی تفاوتی.محاله آدم اینجورماجراهارو نخونه و بی تفاوت باشه.مگه میشه؟ مگه داریم؟:)
اما گاهی آدم درخودش این صلاحیت رو نمیبینه که برای همچین مقطع حساسی از زندگی یه نفر نسخه بپیچه.که این برمیگرده به همون که هیچکدوممون قدیس و منزه نبودیم و نیستم.
پس توتی عزیزم و مریم خانم تند نرید.اگه قرار باشه شما حتا یه نکته رو دریابید بالاخره ازاینهمه مخاطب و خواننده شاید فقط ازدهن یه نفراونو بشنوید و همین کفایت میکنه...
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی
حکم آنچه تو فرمایی
خانم توت فرنگی جونم :( من میخواستم کل داستان رو بخونم و بعد نظر کلی مو بذارم دلم نمیخواست فکر کنین که خوندم و ازش گذشتم
توت فرنگ جون ناراحت نشو! دلیل اینکه من یا شاید خیلی ها چیزی ننوشتن و ترجیح دادن سکوت کنن معلومه! من فکر کردم چی باید بنویسم؟! شاید ترجیح دادم حرفی نزنم تا قضاوتی صورت نگیره! واقعا خوب اینکه مریم خیلی اذیت شده واضحه! اما شاید بیشتر از مریم در حق اون دو تا مرد ظلم شده!
نمی دونه باید چه کار کنه؟ اینکه واضحه، باید بشینه با خودش خلوت کنه،تا اینکه به جواب برسه! در نهایت کسی نمی تونه بهش بگه چه کاری باید انجام بده! اونه که باید انتخاب کنه!
شاید تنها حرفی که میشه زد اینه که قوی باشه، و زندگیش رو پیش ببره، خودش رو به دست بقیه نسپره تا براش تصمیم بگیرن!
تصمیم بگیر، یکی رو انتخاب کن و پیش برو...
سلام به مریم عزیز. با یه قسمت کوتاه از زندگی شما نمیشه اظهار نظر کرد . این ماجرایی که تعریف کردید مربوط به دو سال قبل است .در طول این دو سال حتما اتفاقاتی پیش امده .ما نمی دانیم حتی در این فاصله روابط شما به چه صورت ادامه دارد.کاش کل جریان ،حالا خلاصه هم شده بیان می کردید انوقت ما اظهار نظر کنیم.
توت فرنگی میدونی چیه؟
به زندگی مریم که نگاه میکنم
میخوام خودمو جاش بذارم این رفتارارو میکنم
منم شاید یهو به بابا بگم باشه ازدواج میکنم درصورتیکه تو دلم کسی دیگه هست اما ادم یه جا واقعا خسته و گنگه
کاش یه هم فکر داشت
منم مثل مریم شاید یه روزی باز از غریبه خبر میگرفتم
شاید اولاش به همسرم نمیگفتم که قضیه چیه
یه چیز دیگه که مریم تاحالا انجام نداده این بود یه بار که شاید دعوام میشد شاید وقتی هردومون اروم شدیم
همه چیو به همسرم میگفتم و میذاشتم بدونه
من اولش از رفتارش حرصم گرفت اصلا تصمیم گرفتم نظری نذارمو کلی عصبانی بود ازوجود ادمی که اینکاراو کرده اما ازدیشب تاحالا دارم فکرمیکنم میبینم اگه جاش بودم
خیلی از کاراشو انجام میدادم اما امکان نداشت بخوام تومدت زیاد غریبه رو نگه دارم حتما یه کاری میکردم
توت فرنگی هنوز هم ازغریبه خبرمیگیره؟
خب این اخلاق خیلی از دنبال کننده های وبه رمز رو که بگیرن دیگه هیچ واکنشی ازشون نمیبینی!
ان شاالله زودتر مشکل مریم خانوم حل بشه و از این پریشونی دربیان
واسه خود من تو هیچ کدوم از پست هام مهم نیست که نظر باشه یا نه همین که دوستام بخونن کافیه... اما چون بخاطر همفکری یا نمی دونم همدردی این رو گذاشتم واسه مریم اعصابم بهم می ریخت که فقط عبور می کردن!
یک سوال دارم از خانوم مریم. چرا بعد از اون یک بار دیگه نرفتید دیدن غریبه؟ اگر عشقتون بود اگر آرومتون می کرد چرا باز ندیدینش؟ واقعا دیدارتون به همین خوبی بود که گفتید یا با تصور شما فاصله داشت و ترجیح دادید باز بشه یک عشق اساطیری دست نیافتنی؟
به نظرم شما موضوع را زیادی جدی کردید. یک صحبت نلفنی بوده شما هم قبلش با مردی رابطه نداشتید بهش وابسته شدید. همیشه اولین نفر توی ذهن آدم می مونه. اما باید این واقعیتو قبول کنید که علیرغم تمام رویاهاتون به شکل سنتی ازدواج کردید و ماجرای عاشقانه ای از نوع کتابهای داستان پشت این خواستگاری نبوده است. برای همین اینقدر روی حرکات عاشقانه شوهرتون زوم می کنید. از این به بعدش را عاشقانه کنید.
توت فرنگی عزیزم بقیه رو نمیدونم ولی من واسه داستان و مساله به این مهمی حتما باید فکر میکردم تا جواب بدم یا نظرمو بگم .
اینکه این مساله هم خیانته رو که با اطمینان میگم ولی نمیتونم بگم که مریم کاملا مقصره . من به عشقِ قبل از ازدواج هیچ اعتقادی ندارم در نتیجه اصلا نمیتونم اینکه مریم اون غریبه رو دوست داره رو هضم کنم . میدونی ادم یه جوجه هم که میخره بهش عادت میکنه همسر که دیگه جای خود داره ...
آدم های زیادی رو دیدم که هیچوقت نتونستن شوهری که بهشون تحمیل شده رو دوست داشته باشن . آدم چیزی رو که خودش انتخاب نکرده رو نمیتونه دوست داشته باشه .
ولی خب متاسفانه خودِ مریم مقصره چون هیچوقت به همسرش نگفته که نمیخوادش .
در مورد غریبه بگم ، وقتی از زندگی یک نفر بدون خداحافظی میری بیرون باید سعی کنی که به خودت بفهمونی که دیگه حق نداری برگردی سمتش چه برای خداحافظی ای که بهش بدهکاری و چه برای معذرت خواهی و حلالیت ...
میفهمم که روزهای سختی بوده و نمیتونستی تنهایی از پسش بر بیای ولی خب یه زن میتونه عاشق مردی بشه که اول شوهرشه و بعد عاشقانه دوستش داره ...
خیلی سخته که با یه نفر که بهش عادت کردی و دوستش داری کات کنی ولی باید بشینی فکر کنی و به یه نتیجه برسی . به این نتیجه که یه کدومشونو باید بزاری کنار . کار خیلی سختیه ولی باید انجامش بدی ...
حتی اگه الانم که ازدواج کردی و با همسرت داری زندگی میکنی دوستش نداری ، داری بهش خیانت میکنه ، داری واسش کم میزاری . درسته دوستش نداری ولی هم اون و هم تو لیاقت اینو دارید که با کسی زندگی کنید که دوستش دارید . من ترجیح میدم عاشق مردی باشم که دوستم داره تا غریبه ای که فقط دوست داشتنی به نظر میرسه ...
من یه سوال دارم چرا مریم دوباره نرفت دیدن غریبه؟؟؟؟
یهو چی شد؟؟؟؟؟ به نظرم خیلی واضح ننوشته چون یهو با اون همه عشق و علاقه ای که داشته با یکی دیگه نامزد میکنه؟؟؟
شاید قضاوت باشه ولی منو گیج کرد...
راستی بهترین کار مشاورست.... همه ما(توهین به کسی نشه) بدون علم و شناخت شاید نصیحتی کنیم یا حرفی بزنیم اما یه روان شناس یه ماشور علم دارن و کارشون گوشش دادن به حرفا و مشکلات و نشون دادن راه حله... بعدم به نظر من الان که زندگی خوبی داره بهتره گگذشته رو بزاره کنار نه اینکه فراموش کنه صرفا بزاره کنار و شوهرش رو جدای از غریبه و با دید اینکه این آدم عشق و شوهرشه سعی کنه زندگیشو بسازه
منم رمز لطفا.دومی رو خوندم اولی رو نه.
واستون میذارم
سلام منم رمز می خوام لطفا
سلام
کدوم رمز رو؟ منظورم اینه رمز کدوم پست رو؟