شیفت کاری اش تغییر کرده و با افراد جدیدی همکار شده است. دیروز که آمدخانه، فقط گفت سلام. کیفش را انداخت کنارِ در و یک راست رفت توی بالکن. یک دستش را گذاشته بود تو جیبش. زل زده بود به نقطه ای .سیگار پشت سیگار بود که آتش می زد. حرفی هم نمی زد. کلافه شدم.بوی دودش اذیتم می کرد.بی توجهی اش بیشتر.هیچ وقت انقدر بی ملاحظه گی نمی کرد.داد زدم گفتم "بسه دیگه خفمون کردی." چیزی نگفت.فقط خاموشش کرد.چندثانیه بیشتر نگذشت که از حرفم پشیمان شدم.با خودم گفتم حتمن از چیزی ناراحت است .وگرنه هیچ وقت بی علت همچین کاری نمی کند. دو تا قهوه ریختم.رفتم نشستم کنارش. دستش را گرفتم توی دستم گفتم "بهم بگو از چی انقدر لبریزی؟چرا انقدر دلگیری؟" نگاهم کرد.نفسش را یکجا داد بیرون، دستش را کشید توی موهایش،گفت"دورو برم پر شده از آدم های کثیف.نفسم می گیره از کارهاشون. هوووف! خیانت بده" خیلی جا خوردم.کم پیش می آید از این حرف ها بزند.کم پیش می آید جدی شویم.یک نیشگون از لپش گرفتم گفتم"چشمم روشن.زن گرفتی دیگه؟ خوشم باشه". نخندید.فقط لبخند زد.لبخندِ تلخی که داشت داد می زد حالش خیلی گرفته تر از چیزی است که فکر می کردم.همیشه در جواب می گفت "زن دوم؟ تو همین یکی موندم". گفتم "خب تعریف کن ببینم چی انقدر بِهَمِت ریخته" گفت همکارم که تازه گی آمده بخش ما را یادت هست؟ گفتم آره همونی که یک دختر خوشگل هم دارد. حرفم را تایید کرد.گفت "آره پدرِ همون دختر ناز. ترنم . تو اداره همه عاشقش شدن".می گفت پدرِ ترنم کوچولو تمام وقتی که به اصطلاح سر کار است، با تلفن صحبت می کند.با خطی که روح همسرش از وجودش بی خبراست.می گفت گاهی حین صحبت با دوست دخترهایش،همسرش تماس می گیرد. گوشی را می گذارد روی میز.خیلی خونسرد جواب می دهد قربان صدقه ی دخترش هم می رود. بعد که قطع می کند ادامه ی صحبت ها و بگو بخند هایش را می گیرد.خیلی مرخصی ساعتی درخواست می کندکه به دیدن دوست دختر هایش برود.بعضی شب ها که اصلن شیفتش نیست همسر و دخترِ کوچکش را راهیِ خانه مادرش می کند.به دروغ بهشان می گوید مجبور است شیفت بماند.همسرش هم کلی غذاهای جورواجور برایش می گذارد تا یک وقت بهش سخت نگذرد. غافل از اینکه شیفتی در کار نیست و شوهرش شب را با زن های دیگر سحر می کند. می گفت توی گوشی مخفی اش از شماره ی زنِ شوهردار بگیر تا دخترِ پانزده ساله را دیده ام.اصلن خودش با افتخار نشانم می دهد. که با این یکی تلفنی صحبت می کنم. با آن دیگری بیرون می روم.شب را خانه ی یکی دیگر می مانم. مدام سر تکان می داد و برای ترنم افسوس می خورد. محو بودیم توی دود!
هرچه بیشتر می گفت بیشترقلبم فشرده می شد. دلم می خواست مجبور نباشد کنار این آدم ها کار کند.دلم می خواست همسر آن مرد را نمی شناختم. دخترِ کوچکش را همینطور.
چنین مردهایی حق داشتن شریک زندگی رو ندارن
حیف از خانومش
من نمی دونم چرا تعهد داده به رابطه ای مثل رابطه ی زناشویی!
واقعا چرا اینهمه از خیانت زیاد میشنویم؟
خیلی بده.
هربار همچین چیزی میشنوم مدام دنبال دلیل میگردم ولی به هیچ چی نمیرسم!
دلیل.... منم نمی دونم
چی بایدکرد با ادمهای که به عشق خیانت میکنند ساده نیست چه مجازاتی باید شوند نمیدونم قضاوت نمیکنم درموردشان ولی دوستشان ندارم
من مدام میگم قضاوتشون نکنم! اما نمی دونم چرا نمی تونم
فکر کنم این تنها موردیِ که توش آدمارو قضاوت می کنم شهلا دست خودم نیست
هعییییی.....
نمونه اش رو دیدم
واقعن! منم قبلن یکی از دوستامون همچین اتفاقی واسش افتاد
چی بگم... واقعا نمیشه چیزی گفت توتی جونم.
از من میشنفی به همسری بگو اینقدر حرص نخوره. هرکسی خدایی داره و غصه ی تو چیزی رو حل نمیکنه. پس به جای اونهمه سیگار پشت سیگار و ضرر رسوندن به جونش داستان رو رها کنه و به فکر خودش و تو باشه.اون یارو عیش و نوش میکنه اونوقت همسری باید غصه بخوره و ضرر به جونش برسونه....اینم ظلمه به خدا...
من خودم از اون بدترم!! کلن ما آدم های غصه کشی هستیم! یه جورایی دلمون کوچیکه. درست گفتم؟ یا باید بگم بزرگه؟
تووووووت...من چی بگم اخه؟؟
ماهی ... معذرت می خوام.
این پست رو چرکنویس کردم دیشب ،همین که می خواستم منتشرش کنم یادت می افتادم پشیمون می شدم
بنظرم همین که تو فهمیدی خودش کلیه
اون زن شاید هیچوقت چهره ی واقعی شوهرش رو نبینه
البته من هیچوقت شوهرت رو به اندازه ی این آدم بد ندیدم همیشه یه کور سو واسه برگشتتون گذاشتم تو نظرم
قلبم گرفت...جوریکه حالم بد شد توت فرنگی الانه که بالا بیارم......یاده دوستم افتادم که با ی مرد زن دار 6ساله دوسته......پوووف
هعی مهربانو....
الهى خدا همه رو به راه راست هدایت کنه...
آمین
حرفم نمیاد
باشه
بوی گند خیانت...
فکر کردن بهش حالمو بد میکنه
بوی گند نارسی! واقعن تعبیر مناسبیه واسش
واقعا نمیدونم چی بگم ...
منم
اوووووووه خیانت.....خیانت.....خیانت....بازم خیانت!!!!
چرا اینقدر زیاد شده؟چرا همه جا هست؟چرا اینقدر راحت به هم خیانت میکنن؟چرا دیگه وفادار نیستن!؟؟؟؟
به نظر من کار کثیفیه!اونم با اینهمه آدم!!!!
میدونی توت فرنگی,من یه چیزی رو نمیفهمم و اونم اینکه چرا اینجور آدما ازدواج میکنن؟چرا بچه دار میشن؟واقعأ نمیفهمم......
اتفاقن منم مدام به این فکر می کنم
شاید فکر می کنن می تونن این عادت رو ترک کنن بعد می بینن نه!ً
بنظرم اینطوری یه نفر دیگه و حتی بیشتر رو نابود می کنن
انصاف نیست اصلن
خدایا ...........
پست ناراحتانه دیگه نمیذارم
آره عزیزم الان کامنت گذاشتم .ممنونم
گریه هم داره ها ):
ممنونم توت فرنگی جونم خدا خیرت بده ..
فدای تو بشم دوست من
مچکرم
قربان تو
واقعا تامل برانگیزه. چه اتفاقی برای زندگی های مشترک افتاده که اینطوری شده.
نمی دونم
با خودم میگم شاید تو زندگیش از طرف خانمش مشکل هست
اما بعد میگم خب اون مرد که با یک نفر نیست! تازه میتونه اگه با خانمش مشکل داره یا حلش کنه یا در نهایت جدا شه. جدایی از این کثافت کاری که خیلی بهتره
هیچ طوری نمی تونم حقی بهش بدم مهدیا
میل خودته که نظرمو تایید کنی یا نه... برای من چیزی که گذشته گذشته....
این بوسا هم برای تو ..
نه عزیزم لازم نیست تاییدش کنم خوشگلم
هعییییی توت فرنگی جان انقدر به چشم دیدم دورو برم که بعضی وقتا به خودمم شک میکنم. زمونه خیلی بد شده... چن وقت پیش با یکی از دوستای شوهرم رفت و امد داشتیم. این آقا با خانوم صمیمی ترین دوستش میریزن رو هم و... این به زنش خیانت و اون دختره هم به شوهرش... شوهرم کلا رفت و اومدشو با این اقا قطع کرد
می دونی هانی باز اونا هرچقدر هم کثیف اما فاش کردن خیانتشون رو... این همه چیز رو پنهان کرده و با یک نفر هم نیست
سلام
متاسفانه خیانت خیلی زیاد شده
سلام
آره متاسفانه. ما که دورواطرافمون خیلی می بینیم و می شنویم
اعصابم خورد شد با خوندنش... عجب مرد بی وجدانیه ، فکر بچه اش هم نیست...مردک هوسباز
یکی نیست بگه خب برو طلاق بده همسرت رو
تو که نمی تونی دست برداری از این عادت های زشت
خاک بر سر خیانتکار و کثیفش
الهی ... خدا هدایتش کنه
چی بگم...
دلم میخواد اینجور آدمها رو بکشم... تکه تکه کنم ، بسوزونم ، خاکسترشم بفرستم فضاااا
خیلی اعصاب خرد کنن مریم
چی بگم خدا این آدما رو هدایت کنه و هیچ کسی رو گرفتار این جور آدما نکنه......
آمین!
دور و برمون پر از همچین مرداییه بخدا.
من که وحشت دارم از ازدواج و خیانت بعدش.
شادی نمیشه همه رو به یک چشم دید
امیدوارم مردِ تو خیلی خوب و فهمیده و با وفا باشه دوستم
توتک رمز چیه؟
ماهی جونم اون واسه خودمه دستم خورد منتشر شد
ببخشید
سلام توتی جونم
من برات کامنت گذاشتم....کامنت من کووووووووووو.....آقو مو کامنتمو میخوامممممممممم
سلام بر بانوی جنوبی
آقو کامنت شما رو نمی دیم حرفیه؟... دوسش داریم می خواهیم نگهش بداریم
یهنی چی آخههههههههههههههه
آ باریک الله...............حالا شدددددد
نه همون کوچیکه درسته بالام جان
میگم چرا نمیای پست رمزدارمو ببینی؟مسئلتن حج خانم
خبرنامه پست های شما رو واسه من نشون نمیده
من ازآپتون خبردار نمیشم
این چیزا انقدر تو جامعه عادی شده که ادم نمیدونه چی بگه !
چقدر حرف دارم که بزنم ولی می دونی توت فرنگی بهترین چیز سکوت هست.
چون از ماست که برماست ! مقصر خود ما هستیم، بخصوص ما خانم ها
منظورت کسایی که با مردِ زن دار دوست شدن هست دیگه؟
راستش برعکس این قضیه هم هست و نمیدونم چرا این قضیه اینقدر زیاد شده. همیشه از خدا میخوام که خودم یا همسرم خیانتکار نشیم. ما هم بنده خداییم و سرکش و عصیانگر
خدا خودش زندگی همه رو از هر خیانت و مریضی و هر اتفاق ناگوار دیگه حفظ کنه
آره بر عکسش هم خیلی هست.
دور از زندگی و خوشبختی شما باشه عزیزم
age khanumesh ro mishnasi behesh begu ye juri , bande khoda bache dovom ro naiare laaghal , ya ye fekri vase zendegish kone
فکر نمی کنم گفتنش درست باشه. من فقط یک بار این خانم رو دیدم
زمونه ی بدی شده و خیلی زیاد همچین اتفاقاتی اطرافمون داره می افته ..خدا آخر و عاقبتمونو به خیر کنه
انشالا
اعصابم خورد شد
معذرت می خوام
من فقط یک چیز را نفهمیدم .. ظاهرا آقای گلابی مدتیه که ایشون را می شناسه و کارهاش را دیده. اون وقت چی شده که یک دفعه این قدر غمگین شده؟ اتفاق خاص تری افتاده؟
من ازش گه گدار شنیدم که همکاری داره که خیلی هرز می پره
اما شب قبلش با یک خانمی که شوهر داشته بوده
این جاش دیگه خیلی کثیف بود
من چند روز پیش این پستت رو خوندم فکر کردم نظر گذاشتم
خودت که در جریان تنفر من از خیانت هستی اینا فازشون چیه دقیقا ؟!نمیدونم :/ بنظر من که مریضننننن مریض ...
نه عزیزم نذاشتی
عصبانی نشو موژان.... هستن دیگه همچین آدم هایی
ای بابا
چه طور زنش نمی فهمه
نمی دونم... اما ماه پشت ابر نمی مونه به نظر من
دو چیز تو این جامعه خیلی زیاد شده:
1-خیانت
2-سرطان
امیدوارم هردوش سیر نزولی پیدا کنه هرچه زودتر شین
متاسفانه مریضن.هرز شدن.گندیدن
):