آلبالوهای ستاره چین

اینجا آسمون پشت بوم خونه ی کوچیک ماست. من با آلبالوهای  فریز شده در دست،تکیه به دیوار زدم  و سوسوی چراغ های شهر رو دنبال می کنم.

کاش تابستون بود. کاش آلبالوها تروتازه بودند. اما نه! اشکالی نداره. آلبالوی یخ زده داشتن بهتر ازاصلا آلبالو نداشتنه. آلبالو چیز خوبیه.


دلم برای وبلاگ تنگ میشه. اما سعی می کنم کمتر پای لپ تاپ بنشینم.حال همه خوبه؟ عید چطور بود؟ سیزده بدر بارونیتون چگونه گذشت؟ روزگار به کامه انشالا؟

ما بهتر از روزهای گذشته هستیم،اما کماکان کمی درگیر پس لرزه های اتفات چندوقت پیش ها.

وجود پسر کوچولو باعث میشه فراموش کنیم گرفتاری ها رو.فراموش کنیم دغدغه ها رو و فقط و فقط به او و اومدنش فکر کنیم.طوری که دغدغه ی بزرگمون لگد زدن هرروزش باشه و دیگه یاد گرفته باشیم که پسرکمون شب ها بیشتر ورجه وورجه می کنه و به صدای پدرش واکنش نشون میده و یک نوع موسیقی خاصی رو دوست داره و نوازشش با دست مادرش رو همینطور.... یاد بگیریم  که وقتی عصبی میشم و داد می زنم مچاله میشه گوشه ی خونه اش و به گمانم ترسش رو اینطور بروز میده. 


آلبالوها لب هام رو می سوزونه. بنظرم اگه نوشته ام رو نصفه و نیمه رها کنم و برم پایین و یک لیوان آب بخورم بهتر باشه.

مواظب خودتون باشید