سفر بی خطر

مامان و بابا و برادرام رفتن سفر. تمایل به رفتن نداشتن، بخصوص مادرم. اما من مجبورشون کردم که برن یه آب و هوایی عوض کنن. یک ساعتی میشه راه افتادن و جای تعجب نداره که سیل تماس هاشون از همین حالا شروع شده باشه. 

من از اینکه عزیزانم تو جاده باشن هراس دارم.البته کسی جز خودم این رو نمی دونه. ترسم به تجربه تلخی که تو بچگی داشتم مربوط میشه. لطفا برای بی خطر بودن سفرشون دعا کنید (:

خدایا مراقبشون باش لطفا. 


+دوستان جانم

تک تک کامنت های مهربونتون رو با عشق می خونم .دلم کلی واستون تنگ میشه، اما این روزها مجبورم کمتر بیام اینجا....