حذف شد!


بعدن نوشتیم: ببخشید خیلی عصبانی بودم! هورمون هام به هم ریخته! معذرت می خوام ازتون... کامنت هاتون تایید نشد آخه یه چیزایی تو بعضی هاش بود که ممکن بود کسی ناراحت بشه!  اماهمه رو  خوندم خیلی مهربونید.... باز هم میگم معذرت می خوام 

نظرات 24 + ارسال نظر
سهیلا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 14:06 http://rooz-2020.blogsky.com/


شیخ سلما جمعه 26 تیر 1394 ساعت 14:08

توت فرنگی!

جیگرطلا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 14:16 http://shakhenabateman.blogsky.com

توت فرنگی بخاطر یه کامنت از یه کسی میخوای کلا بری؟
اذیت نکن دیگه همه که شک ندارن عزیزم من خودم اصلا یک درصدم این فکر به سرم نزد حالا یکی اومده گفته
عصبانی بشی حق داری اما نباید خدافظی کنی

رویا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 14:55 http://khoshbakhti1393.blogsky.com

سلام دختر خوب بیا ببینم مگه هر کی هر حرفی زد ما باید جدی بگیریم و خودمونو اذیت کنیم...اون دوست عزیزمونم به اندازه ی برداشت و درکش از ماجرا حرف زده
پس ما نباید نگران برداشت و درک اشتباه دیگران هم باشیم عزیزم
منتظر یه پست جدید هستیم شدیدا

مهدیا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:28

عزیزم. من که مدتی با شما اشنا شدم هم مطمئن هستم که شما توت فرنگی هستید و او مریم.خواننده های وبلاگ از هر سطحی هستند .

هیما جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:29

سلام عزیزم خوبی؟
از این کامنت ها زیاده خودت رو ناراحت نکن...تا پست رو حذف نکردی رمز رو به من بده

سلام
می فرستم واست

شادی جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:33

الهی من قربونت برم
توصیه های من چه زود کار خودش رو کرد
بوسم بت رسید توت خوشکلم؟
واااای عاشقتتتتممممم بخدا
عزیز دلم لوووووس خوشکلم

شادی
خیلی ناراحت بودم. ببخشید! تو همیشه به موقع میای

زهره جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:36

همیشه خوب باش

ببخشید کامنتت رو تایید نکردم زهره

شادی جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:39

خواهش میکنم خوشکلم
اصن بت نمی اومدااااا. قیافه شو.
الان خیلی بهتره. بقول گلابی جان،خیار چمبر خوشکلم

همین مریم که قصه اش رو گذاشتم
خیلی غصه خورد که من بخاطرش برم! نخواستم ناراحتش کنم... همینطور دوستام
نمی دونم!! تو لحظه ی عصبانیت تصمیم بگیری همینه دیگه
الان حس تتلو بودن بهم دست داده می دونی چرا؟

شادی جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:44

چرا گلم؟

آخه اون همیشه خداحافظی می کنه سریع برمی گرده!

سپیده مامان درسا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:50

این چه قیافه ای یه سپیده؟

مهدیا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 15:58

چه مهربونی عزیزم.

متین جمعه 26 تیر 1394 ساعت 16:04

قسمت دوم رو بگذار :( فکر کنم گذاشتی من خواب بودم :( ساعت هامون به هم نمیخوره

نه نذاشتم اینی که می بینید حذف شده چیز دیگه ای بود

نیلوفرجون جمعه 26 تیر 1394 ساعت 16:06 http://talkhoshirin2020.blog.ir

چه خبر بوده اینجا؟از کارای آنا میکنی؟ مینویسی پاک میکنی؟

صبر کن الان میام وبت بهت میگم

من که نفهمیدم چی شد
الان خوبی؟؟

هیچی مریم
صبح یه اتفاقی افتاد که من از رو عصبانیت اومدم گفتم دیگه نمیام و خداحافظ و این حرفا

باران جمعه 26 تیر 1394 ساعت 19:34 http://baranoali.blogsky.com

فدای تو که خانوم توت فرنگی مهربون خودمون هستی
حالا بگو چی شده که دوست عزیز ما ناراحت شده بود
راستی عیذت هم مبارک خانوم گل

عید تو هم مبارک بارانی

صبح اومدم دیدم یکی از دوستام کامنت گذاشته که:
احساس می کنم مریم همون توت فرنگیه
بعد من اول این شکلی شدم بعد این شکلی در آخر هم نتونستم به عصبانیتم غلبه کنم و اومدم پست گذاشتم که دیگه نمیام اینجا
اما وقتی عصبانیتم فروکش کرد و کامنت های دوستهای مهربونم رو خوندم پست رو حذف کردم

مهربانو جمعه 26 تیر 1394 ساعت 20:03 http://www.7168.blogfa.com

اینجا چی شده؟!!!توت فرنگی خوبی عزیزم؟؟؟ شوکه شدم الان چشام اینطوریه0_o

مهربانو ی خوشگلم به باران و مریم گفتم چی شده دوستم
جوابم به کامنت با ران رو بخون عزیزم
ببخشید که این o-0 شکلی شدی

سپیده مامان درسا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 20:51

ناراحت شده بودم خب تو ناراحت بودی
نبینم ناراحت باش دوست خوبم

منم نبینم مامان درسا ناراحت و این شکلی باشه

جیگرطلا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 21:33 http://shakhenabateman.blogsky.com

اعصاب مصاب نداریا
ترسوندیما
اروم باش عزیزم ماچ

عصبی نیستم
اما خیلی حرفه واسم سنگین بود خب! یکم حق بده بهم
ماچ ماچ

سپیده مامان درسا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 22:22

عیدت مبارک دوست خوبم

مرسی سپیده جون

باران جمعه 26 تیر 1394 ساعت 23:00 http://baranoali.blogsky.com

فدای تو مهربون
عزیزدلم از این حرف ها اصلا ناراحت نشو
اینجور دوست ها رو بسپر به حال خودشون

دریا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 23:09

عیدت مبارک توت فرنگی جان!

ای جان من یادم رفت بیام رمز بدم بهت دریا

مهربانو جمعه 26 تیر 1394 ساعت 23:11 http://www.7168.blogfa.com

وای ترسیدم دختر...فکرم هزار راه رفت.ولشون کن بابا خدایی چه چیزا ب ذهنشون میرسه...تورو خدا زود از کوره در نرو تو فضای وبلاگ نویسی ازین حاشیه ها زیاده خودت ک بهتر میدونی.نیبنم واسه این چیزا الکی غصه بخوریااااااا

چش

ح مثل ... سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 10:42 http://rozaneeh.blogsky.com/

سلام توت فرنگی جان. ببخش عزیزم من چندروز به نت دسترسی نداشتم. داستان رو خوندم و حرفی که بهت زده شده و تصمیمی که گرفته بودی. اما اهمیت نده و به اینجور آدما راه بزرگ شدن تو حماقت نده. همونطورکه بقیه گفتن مریم اصلا نباید به شوهرش چیزی بگه. این صداقتی که سر وقت خودش نبوده حالا دیگه خانمانسوز و آبرو بره . گذشته ها گذشته و دیگه فایده نداره بگیم که چرا فلان اشتباه را کرده و چرا فلان کار مثبت رو نکرده. اما فقط آینده روبروشه سخته اما باید بایسته رو پاش و دل بده به مردی که داره باهاش زندگی میکنه. نذاره وضع از اینی که هست بدتر بشه . انشالله خدا بهش کمک کنه و دلی بهش بده که یه مسافر رو ازش پیاده کنه و مسافر زندگیش رو سوار کنه . اگه کمی بیشتر تمرکز کنه عشق به مرد زندگیش هم تو دلش جوونه میکنه و رشد میکنه. عشق اول هم میشه یه خاطره شیرین برای وقتهای تنهایی . به حرف سخته اما به امتحانش می ارزه .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.