وقتی توت نمی داند چِرا؟

شکرِ خدا بعد از حدود دودَهه و اَندی زندگانی، نَم نمک دارم به وجود یک سِری جانورجاتِ ناشناخته ی درونم  پِی می برم.برای نمونه می توانم به نتیجه گیری این چند روزه اشاره کنم. 

عارضم حضورتان،طی تحقیقاتی که بنده از شخصِ خودم به عمل آوردم، کاشف به عمل آمد که درکنارکودک مسلط درون و خرِ ناخلفِ درون و سگِ خفیف و هالوی مستقر در بخشِ مرکزی و اِیضن ببویِ حومه ، دقیقن پشتِ خرابه های گوشه و کنار اندرونی، بله درست همانجا. یک "افسرده ی" زاغه نشینِ مُفلسِ مخوفی هم دارم ،که گاهی بدجوری از وجود سبزش غافل می شوم.

حالا امان از روزی که جویای حال و احوالم شود و فقط یک سَر.فقط و فقط یک سَر این طرف ها آفتابی شود. آن وقت است که  باید فاتحه ی دقایق نامعلومی از زندگی ام را کُلُّهُم اَجمَعین بخوانم.

غلظت این حالات به حد و حدودی رسیده که منِ عشق مراسم مُزدوج کُنون، اصلن از مهمانی امشب و فرداشبی که دعوت هستیم خوشحال نیستم. جالب ترش اینجاست که تا هفته ی پیش از اعماقِ قلبم یک عروسی از خدا طلب می کردم.یعنی خیلی می خواستم ها.عاجزانه. دُزِ رقص و جلف بازیِ خونم مدت مدیدی بودتَنزُّل پیدا کرده بود. اما حالا که خدایمان لطف کرده و کارتِ دعوت از آسمان  افتاده کف اتاق، یک بند غُر می زنم که؛ نمی خوام. نمی رم. نمیام.حسش نیست.حوصله اش رو ندارم. این جاست که باید اعتراف کنم که؛


 "ما خانم ها گاهی خودمان هم نمی دانیم دقیقن چی شده؟ "

 

 

 

 برم سیبم رو بخورم، شنیدم خیلی به بهبود این اوضاعم کمک می کنه.(متاسفانه باز هم تک خوری)

نظرات 44 + ارسال نظر
پپل پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 10:43 http://ma-eshgh.blogsky.com

ایشالله این افسرده زاغه نشین تا قبل امشب برمیگرده به زاغه اش و شما میری مهمونی و خوشم میگذره بهتون تازه

نسبتن برگشت. منم رفتم.

bita پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 10:44

دقیقا نمیدونیم ها...
ایشالا حالت زودتر سرجاش بیاد بری عروسی خوش بگذرونی

اتفاقن رفتم بیتا کلی هم خوش گذشت. نمیشد نرم زشت می شد

سهیلا پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 10:57 http://rooz-2020.blogsky.com/

آهای توتی جون...از من به تو رفیق:
ذهن خودآگاهت داره سرت گول میماله.برای اینکه روشو کم کنی حتمن حتمن برو عروسی و تامیتونی بترکون. تااون باشه دیگه دمش رو بزاره رو کولش و بره...والااا..مگه کم الکیه آخه. نامرد میخواد توتی مارو تو فاز افسردگی ببره....

آره سهیلا نامرد می خواست افسرده ام کنه منم اصن بهش گوش ندادم

مهدیا پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 10:59

به .عروسی. خیلی خوبه که . منم دلم عروسی میخواد . البته ما اینقدر کم جمعیته خانواده هامون که هر 96 سال یه عروسی داریم. اونم با کله میرم. دیگه به خودم مجال ناز کردن نمی دم.

خیلی هم نزدیک نبود. دوست خانوادگیمون بود. بخدا ت=ناز نمی کردم اصن شور نداشتم که خب رفتم ولی

mahee پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 11:23 http://gahnegar.blogsky.com

دقیقن همینه...

بعله

هانی پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 11:27

عزیزدلم توت فرنگی جونم چرا افسرده آخه!
راستی مرسی عزیزم از اینکه تولدمو تبریک گفتی بهم. راستش دیشب این شوهره میخواست مثلا سورپرایزم کنه دیشب با خواهرشوهرم اینا رفتیم بیرون و بازم به روی خودشون نیاوردن. اومدیم خونه تو تاریکی نشسته بودم که یهو با کادو اومدن تو اتاق... از کار خواهرش اینا خیلی خوشحال شدم ولی از اون نه... خیلی دلم ازش پره

شوخی کردم عزیزم
فدای تو. خب چرا از خواهرهاش خوشحال شدی اما اون نه؟

هانی پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 11:36

سلام عزیزدلم افسردگی آخه چرااااا. بیا تو بغل خودم
راستی مرسی از اینکه تولدمو تبریک گفت... رراستش دیشب این شوهرهمیخواست مثلا سورپرایزم کنه دیشب با خواهرشوهرم اینا رفتیم بیرون شام و بازم به روی خودشون نیاوردن بعد که اومدیم خونه تو تاریکی نشسته بودم که یهو با کادو اومدن تو اتاق... دیگه با خواهرش اینا ماچ و روبوسی و کادو باز کردن... دیگه اونا رفتن بیرون اون کادوشو بهم داد گفت بخاطر خالت فوت شد نتونستم جشن بگیرم واست. ولی من اصلا از کادوشو کارش خوشحال نشدم انقدر دلم ازش پره... راستی چن تا عکس کیک فتوشاپ کردو روش نوشت همسر عزیزم تولدت مبارک و با اینکه کنارش بودم با تلگرام واسم فرستاد با اینکه کنارش بودم دریغ از یه تبرییک...ببخشید سرتو درد آوردم عزیزم

چرا انقدر دلت ازش پره هانی؟ بیا یه وب بساز یکم حرفات رو بنویس حالت بهتر میشه عزیزم

هانی پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 11:37

وای نمیدونم چرا نظرم ارسال نمیشه

عزیزم نظرت اومده

مبی پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 12:01 http://inthisworld.blogsky.com

واسه PMS نیست؟ احوالات زمان پریودی؟

فکر نکنم واسه اون سندروم بوده باشه

نیاز پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 12:06

موافقم شدید از اینکه گاهی اوقات ما خودمون هم نمیدونیم قضیه از چه قراره
بیچاره شوهرامون

خب چیکار کنیم مدلمونه دیگه

یاس پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 12:57 http://khatkhati-76.blogfa.com

شاید باید بگیم ...
دنیای ما زنا عجیب و غریبه ...
وخیلی دوست داشتنییییییییییییییییییی ...

همینطوره یاس

شین پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 13:32 http://www.thelittletraveler.blogsky.com

سین حالش اصلا خوب نیس
خواهش میکنم براش دعا کن

انشالا خوب میشه عزیزم.

مهناز پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 13:36 http://1zan-moteahel.blogsky.com

واااقعأ هم ما خانمها گاهی نمیدونیم چمون شده و چی میخوایم!!!!!
ولی من دلم یه عروسی توپ میخواد!یه عروسی باحال که از اول تا آخرش,وسط باشم و برقصم و دق دلی این چند وقته رو در بیارم!!!!

ای جانم... گاهی آدم خیلی دلش جشن می خواد مهناز

دندون پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 14:03 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

توت؟؟؟؟ بده من اون کارتارو من برم... توت؟؟؟ من از تو خونه موندن ترکیدم. بده من برم؟؟؟؟؟

هاها ها
رفتم خودم
اولش به زور رفتم موقعِ برگشت هم باز به زور آوردنم
کلن تعادل ندارم دیگه

دریا پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 14:11 http://history1400.blog.ir

این جانور جات را سم‌پاشی کن

چشم

غزال پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 17:12 http://yaldayeshab.blogsky.com

الان من دقیقا در همون حالتام که نمیدونم واقعا چی شده...
توت..دعا میکنم...اذان مغرب...

ممنون عزیزم

ایران دخت پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 17:24 http://delneveshtehayedeleman.blogsky.com

نمی دونم چرا بعضی موقع ها منم می خوام بمونم خونه با اینکه قبلش می خواستم برم بیرون ..نمی دونم ما بعضی موقع ها چه مون میشه....

هیچکس نمی دونه عزیزم

باران پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 19:21 http://baranoali.blogsky.com

بالاخره شما با خودت چند چندی توت فرنگی جونم؟

در چه موردی؟

بآنو پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 21:27

سیب خیلی خوبه توت فرنگی جان.
روزی یک عدد سیب، خیلی سفارش شده، مخصوصا خانم ها :)

چشم خانم دکتر. من سیب سبز خیلی دوست دارم

مریم بانو پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 23:22 http://www.rozhan313.blogfa.com

آخ آخ چقدر ما زنها احساساتمون خاصه ...
منم دچار این ندانستنهای درد درونم هستم به شدت...

خیلی خاصه ها مریم
بعله این قانون مشمول همه ی خانم هاست دیگه!! مِن جمله شما

پریا پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 23:26 http://athletic-programmer.blogsky.com/

عاشقتم،‌چه موجودات درونی
من جدیدا متوجه شدم که یه اخوند درون دارم دیگه توضیح بیشترو بیخیال :))

در مورد پست بالایی هم امیدوارم زودتر حال اقای سین بهتر بشه و این بیماری رو شکست بده

عزیزم...
آخوندِ درون ؟ وای من که دیگه بیهوش شدم!!!
الان میانا....
آمین

باران جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 00:09 http://baranoali.blogsky.com

عزیزم در مورد پست قبلت. در مورد حالت که نوشته بودی حالا که عروسی دعوتی دوست نداری بری به شوخی نوشتم با خودت چند چندی . منظور خاصی نداشتم

برای شفای عزیز بیمارمون دعا میکنم

ای جانم ....
من با حالت شوخی گفتم .فقط داشتم می رفتم حنابندون وقت نشد از این آیکون ها بذارم بارانی

موژان جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 01:56 http://zendegyema.persianblog.ir/

آخ جون دلم عروسی میخواد ازین عروسی کردیا هااااااااا که حسابی دلمون حال بیاد... آخ که این اینجمله خوب گفتی که خودمونم نمیدونیم واقعا

عروسی کردی؟ وای من رفتم کلی هم ترکی رقصیدم
حالا یکی نیست بگه تو که نمی خواستی بری! نمی تونستن از وسط جمعم کنن

یاس جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 13:51 http://khatkhati-76.blogfa.com

خدا همه ی مریضا رو شفا بده !
نظر قبلیم پریده عایا ؟؟!!

آمین
نه عزیزم الان دارم تاییدشون می کنم

مهربانو جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 15:26 http://www.7168.blogfa.com

ازت هیچ کامنتی نرسیده

من کامنت گذاشته بودم

سپیده مامان درسا جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 16:42

با حرف آخرت کاملا موافقم ...

ح مثل شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 09:20

سلام توت خوبی ؟ خوشمزه ای ؟ خوش رنگی؟

سلام گلم. خوبم بقیه اش رو دیگه نمی دونم
خوشمزه و خوشرنگ رو میگم... تو خوبی عزیزم؟

نیلوفرجون شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 10:58 http://talkhoshirin2020.blog.ir

کم تک خوری کن توت فرنگی جون،میمونه تو گلوتا بی اینترنتی خیلی سخته ها

هاهاهاها.... هنوز درست نشده؟ اشکال نداره. خونه ی جدیدی عوضش. زودی بیا

دندون شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 11:09 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

نظر من کوش؟

نمی دونم چه ک ر م ی یه اصن انقده دیر جدیدن نظرا رو تایید می کنم
نظرت تو نظراست

دندون شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 11:58 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

هی رفتی دیگه؟؟؟ تنها تنها و تک خوری؟؟؟ منم نبردی؟؟؟ نگفتی قر تو کمرم خشکید... هی توت فرنگی باید بریزمت تو مخلوط کن با یخ اسموتی ات کنم بخورمت خیالم راحت شه... بله...

آخه گفتم می برم انقد لپت رو می چلونم که گریه ات می گیره. بعد کی حالا جواب محمد رو می خواست بده
نه مثل اینه باید یه اسم دیگه واسه خودم انتخاب کنم همه اینجا منو به مارمالاد و مربا و اسموتی تبدیل می کنن

آنا شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 12:36 http://aamiin.blogsky.com

چه جالب .. همزیستی جالبی دارید.

بله!

یاس شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 12:46 http://khatkhati-76.blogfa.com

من کودک درونم فک کنم از خودم بیشتر فعاله !!!!!!

دندون شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 13:12 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

یو هاهاهاهاهاها خداییش توت فرنگی برای این چیزاست دیگه... جذابی آخه جذااااااااااااااااااااااااااااااااااااب.... لوند و دلبرانه... شیک و مجلسی... بازم جذاااااااااااااااااااااااااااب و دوست داشتنی...
خوب دیگه به قدر کافی هندونه گذاشتم زیر بغلت که دفعه دیگه منم با خودت ببری؟

اوممم.... نه کافی نیست
نمی برمت

دندون شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 13:39 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

تو زیبایی... چشمای درشت پوست صاف ابروهای قشنگ ... تودل برو... با نمک... خندون... شیرین... قند عسل... ناز... دلبر... دل آرام... زندگی ... نفس... عشق...

بسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وای غش کردم..... می برمت می برمت
بسه

nila69 شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 21:36 http://23969.blogfa.com

من یه ماهه عمل کردم دیشب به همسر میگفتم کیف کن دست میکتی تو مماخت: ))))

یک ماه... خیلی زوده واسه این کار (:

nila69 شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 21:39 http://23969.blogfa.com

دقیقا خانوما همینن: |

(:

هانی شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 23:22

واسه اینکه خیلی اذیتم میکنه ولی میگه تو آزادی من که کاریت ندارم... بین مون خیلی چیزا شده که من نمیتونم واقعا هضمشون کنم. تو بهترین لحظاتم میریزم بهم و اشکم میاد...واسه وبلاگم میگه من راضی نیستم وبلاگ داشته باشی وگرنه من خودم خیلی دلم میخواد خودمو خالی کنم. خیلی بغض دارم

هانی.... آخه وبلاگ که چیزی نیست .
نمی دونم با این چیزای مختصری که میگی چی بگم.
اما خب... انگار شوهرت خیلی تعصب داره. رو همه چیز

مریم (روزهای زندگی من) یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 02:23 http://www.roozhaam.blog.ir

منم چندروز دیگه عروسی دعوتم اما دوست ندارم برم

من رفتم و اومدم مریم. تو هم برو واسه روحیه ات خوبه گلم

سحر یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 08:40 http://sin-alef.blogsky.com

اوه این زاغه نشینه لامصب بد مدل حمله میکنه ها....منو میزنه اساسی...

آره گاهی چند روز رو اعصاب منه

عسل یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 10:47

خانوم توت فرنگیییی :( (انگار من خیلی دیر رسیدممم
تو ریدرم خوندم ک یه مطلب رمز دار گذاشتین ولی اومدم دیدم برداشتییین :( نمیشه دوباره بذارین بخونیمش؟

نه دیر نرسیدی. زود برش داشتم. چیز خاصی نبود
شما کدوم عسلی؟

یاس یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 11:09 http://khatkhati-76.blogfa.com

آپ نمیکنی توت جووووووووووونم

شکیبا یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 12:20

سلام

سلام
ممنون

اتشی برنگ اسمان دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 10:18

خانوم توت جووووون حالا خوبه عروسی رو نمیرفتی هااااا حالا ک رفتی چرا برنمی گودی عزیزم؟

برنمی گردم؟؟! اینجا که من

عسل دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 21:20 http://withgod.persianblog.ir

من عسل زندگی من ازین به بعد هستم :)

مرسی عزیزم... آخه در مورد خودم بود زود برش داشتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.