فکر می کنم چیزی که من را "خودم" می کند روح ارتجاع پذیرمن است.یک ارتجاع پذیریه بی حدوحصر. متمایل به مثبت ؟یا منفی؟ نمی دانم.زمان هایی هست که کاملا لمس می کنم،اینکه مرز خوشحالی و ناراحتی ام آنقدر باریک است که گاهی دیده نمی شود حتی.اینکه روزهایی در زندگی من باشد که صبحش شاد شاد باشم و شبش غمگین غمگین.خیلی زیاد است.اینکه من درست در لحظه ی اوج یک قهقهه ی از ته دل،حس کنم الآن است که اشک هایم جاری شود برایم اتفاق تازه ای نیست.
من از"واقعی نبودن " بیزارم.همینی هستم که هستم. همین که در این صفحه می بینید.میان این خطوط.پشت آن پست.با اندک تفاوتی.کلماتی که بعددیگرمن فرمان تایپش رادرحالی متفاوت با آنچه ازمن سراغ داریدبه سرانگشتانم می دهند "چرکنویس" شده اند همیشه.همین باعث می شود که دلم بخواهد بگویم اینجا شعار نمی دهم! ابدا...فقط بیهوده می دانم که بی دلیل کسی را ناراحت کنم، آن هم ناراحت چیزی یا اتفاقی که خودم هم نمی دانم چیست؟ دیوانگی است شاید.اما واقعن نمی دانم...فقط می دانم چندساعت که بگذرد دومرتبه همان قبلی خواهم بود.همان حرف ها را خواهم زد.همان شوخ طبعی ها راخواهم داشت.همان عصبانیت ها.همان لبخندها.همان آینده ها.همان امیدها. یقین دارم که زود برخواهم گشت و همان قبلی ها را دوست خواهم داشت.
همسرم یک بار به من گفت :
- یادت میاد انیمیشن شرک رو که می دیدیم؟
آره معلومه که یادمه.
-یادت هست جایی رو که شرک به خره گفت "دیوا مثل پیازن" ؟
آره خره هم پرسید "بوگندوان؟"
-شرک چه جوابی داد؟
شرک گفت "دیوا لایه لایه ان".
-تو لایه لایه ای.طوری که هیچوقت نمیشه کشفت کرد.
من دلم نمی خواست دست نیافتنی بودم،دست نیافتنی که نه! همان لایه لایه بهتر است.دلم نمی خواست لایه لایه بودم.اما وقتی به مثال مسخره اش فکر می کنم به این نتیجه می رسم که همچین هم قیاس مع الفارق نبوده.درکمال دم دستی بودن.کلی من و رفتارم و احساساتم را شامل می شود.کاملا صدق می کند.نه اینکه چندچهره باشم.نه. اما چیزی بیشتر از آنچه معمول است حرف های نگفته دارم کمی بیشتر از آنچه او هست، یا بقیه ،یا کسانی که می شناسیم.حرف هایی که همیشه برای خودم بوده اند.مانده اند.
این نوشته از آن جایی نشات گرفت که چندوقتی بود میزان حرف هایی که نشر نیافتند به بالاترین حد ممکن رسیده بود.
خوب لایه لایه بودن خوبه برا زندگی مشترک.
چون مردا از زنهای متنوع و غیرقابل پیش بینی خوششون میاد
می دونی...حرف هام فقط مربوط به زندگی مشترک نیست دل آرام. من این هستم که شرح دادم توی تمام زندگی .نه تنها همسرم و زندگی مشترکمون
اینکه مردها ازاینطور زنها خوششون میاد رو بهش فکر نکرده بودم؟؟...
خوبه که توت جان ، همیشه یه چیز جدید واسه عرضه داری
نذار اون من غمگین و ناراحت روت اثر باشه تا اومد سراغش دکش کن بره ، بهش بال و پر نداره... لبت همیشه خندون و دلت شاد باشه
عرضه؟ نمیدونم اما خیلی بهم میگن که چند بعدی ام!اهی میگم نکنه دیوانه ام و خودم خبر ندارم (:
توت فرنگی لایه لایه باید خوشمزه باشد نه ؟
هرچه باشی توت مهربون و خوش قلبی هستی .
فدای تو دوستم
منم دوست دارم ساده تربودم .
ولی نشدکه بشه .پس نقاب سادگی زدم .که دوست ندارم .ولی توت لایه لایه هم باشه هرلایه مهربونتر ازلایه قبلیه
اومم... نقاب سادگی شهلا؟
پس چرا من خیال کردم که خیلی ساده ای؟
البته نمی دونم تعریف سادگی همینه؟ یعنی شخصیت یک بعدی؟
می دانی توت خانوم.. بدترین اتفاق اینه که اطرافیان یک لحظه از زندگیت را وارد کنند و مدام او را با آن لحظه قضاوت کنند. انگار قرار است آدم یک حس و یک فکر باشد. خدا را شکر که همسرت درکت می کنه ..
یک لحظه از زندگی! درسته آنا.شخصیت یک انسان رو تنها با خوندن گاه نوشت هاش یا یک رفتار صرفش نمیشه تخمین زد
اصن شاید خیلی هامون همینطوری هستیم! لایه لایه
خیلی هم خوبی ، منم همین جوریم و جالبه واقعا جالبه چون من خودم در توصیف خودم به همسرم مثال شرک و پیاز و لایه لایه بودن ابعاد وجودیم و احساسات درونیم رو زدم خیلییییییی خوبی حرف نداری امیدوارم بیشتر شاد باشی و از زندگی لذت ببری
سلام یک دوست چند ماهه
روشن شدنت مبارک
جدی!! چه جالب. پس هردومون مثل پیازیم... لایه لایه (:
ممنونم لطف داری.شمام همینطور
من دوست آدمی باشم کشف نشدنی... چطوری میشه
شوهرم هر کاری میکنم هرچیزی میگم میگه من که میدونم من تو رو میشناسم... من تو رو بزذگت کردم... آخخخخ انقدر بدم میاااد
می دونی هانی اگه بخواهیم تلاش کنیم که کشف نشدنی باشیم که میشیم مرموز!!
به نظر من تو همینطوری که هستی خوبی. شاید طریقه ی برخوردت باهاش مناسب نیست
راستش من تعجب میکنم از اونایی که میگن نمیتونن راحت بنویسن تو وبلاگشون !!! چرا توت فرنگی باید تایپ کنی ولی انتشار نکنی ؟! من از قضاوت شدن نمیترسم شاید برای اینه نباید دلگیر بشی از بعضی حرفا
لایه لایه بودن رو نمیدونم ولی منم شده در عرض یک روز چندین حالت عوض کردم ... عصبانی ... افسرده ... خوشحال ... میدونی تو آدمی نیستی که نقاب داشته باشی برای همینه لایه لایه ودنت مشهوده اگه مثل خیلیها ظاهرسازی میکردی و ظاهر و باطنت یکی نبود اونوقت کسی لایه هاتو نمیدید
نه موژان من راحتم واسه نوشتن. از خوانند ه ها به اصطلاح رودربایستی ندارم.منظورم نگرانی یا مشکل همیشگی نیست که پنهانش کنم و نگم
عمل برادرم که خدا نکنه اما ممکنه برای هرکسی پیش بیاد یا هر خانواده ای. که من گفتم و اصلا هم پشیمون نیستم چون دلم می خواد خواننده هام و دوستانم حالم رو بدونن
منظورم از حرف هایی که نمی زنم احساسات ناراحت زودگذری هست که ارزش نگران کردن دیگران رو نداره متوجه منظورم میشی موژانی؟
خداروشکر که عمل برادرت به خوبى انجام شد و حالش خوبه
الهى همیشه تنتون سالم باشه و کنار هم شاد و خوشبخت زندگى کنی.
ممنونم
بازم ممنونم.شمام همینطور رفیق جان
از پیری پرسیدند ،چه زمانی انسان پیر می گردد؟
فرمود: درست آن زمان که از گذشته خود پشیمان شده و افسوس آن را بخورد.
یه سری به وب ما هم بزن
اهل تبادل لینک
وای پس چقدر پیرم من گاهی وقت ها (:
منم کلی حرف انتشار نیافته دارم ولی بعضی وقتها همه رو پاک میکنم...
چه مثالی زده آقای گلابی.
اوووف!! تو که خیلی از من بدتری! رسما هیچی نمی نویسی الهه خانمی
مثالش رو داشتی خدایی (:
سلام
خب خیالم راحت شد ، تنها ادمی نیستم که در یه روز یا حتی یه ساعت حالش متغیر میشه
امروز کلا تو فاز کودک درون بودم بچه بچه ولی فردا یا حتی شب معلوم نیست شاید یه خانوم 50 ساله اروم و مبادی اداب باشم و فردا ....
سلام
شما که اصلا حرف نداری. کلی عشق کردم با اون آب بازی
اینکه تو دهه ی پنجم زندگی هستید مهم نیست. مهم دلتونه شکیبای عزیزم که آب بازی می خواد
خاله تو لایه لایه نیستی....
تو فقط مهربونی ....با احساسات متناقضی که هر انسانی باید داشته باشه...
تو لاک پشتی فقط....همین.
یه خط صاف مهربونی ام یعنی؟؟ نه بابا اینطور نیست
لاک پشت؟؟ چرا؟
یه عده ای همینو بهم گفته بودن،میگن نمیشه شناختت. خودم که اینجوری فک نمیکنم. چه مثالی هم شوهرجونت زده
موذی
ما آدمها با ناگفته هایمون زندگی میکنیم نه حرفایی که گفتیم توت جانم...
همینطوری که هستی مطمئن باش دربهترین حالت ممکن درحال حاضر هستی.پس حالشو ببر گلم.
شاید مثلا بازگو کردن عمل برادرت از نظر تو ارزش نگران کردن دیگران رو نداشت اما مطمئن باش ارزش اینو داشت که دوستانت با دل و جون برای بهبودی عزیز دلت دعا کنن و باهات همراهی کنن که کلی حال و حس خوب بهت بدن تابتونی ادامه بدی باروحیه ی بیشتر...مگه نه توت خانمی؟
یه چیزی بگم؟
منظورم رو بد متوجه شدید.
من گفتم اتفاق هایی مثل عمل برادرم که یک مشکل مشخص هست رو حتما میگم و پشیمون هم نشدم و نمیشم چون دست خود انسان نیست
اما یک سری تغییر و تحول درونی و روحی و گاهی خراب بودن حال که ممکنه خیلی زود هم برطرف بشه و خاص هم نیست.ضرورتی تو گفتن اونها نمی بینم
من عاشق دوستای خوبمم سهیلا خانم. مگه میشد نگم و لذت دعاهای خوبتون در حق برادرم رو ازخودم دریغ کنم
خیلی جالب بود....
انگار داشتی منو توصیف میکردی!!!همیشه فکر میکردم با این روحیات و اخلاقیات,احتمالأ موجود عجیب و نادری هستم,ولی الان میبینم که گویا توام تو این زمینه شبیه منی!
موجود عجیب و نادر؟ بنظر من کسی نیست که حداقل کمی این حال رو تجربه نکرده باشه
حالا میزانش کم و زیاد هست اما اینکه نباشه اصلا
فکر نمی کنم
اینکه خوبه...کشف نشدن...من مثل بال سنجاقکم
بال سنجاقک؟ چجوری؟ لطیف؟ شکننده؟
میدونی خانوم یگاهی ما ادما پیش خودمون فکر میکنیم که لایه لایه ایم
و همه ما اونقد حرفا ناگفته داریم که نمیتونیم به کسی بگیم
بله آیدا جان خیلی از ما اینطوری هستیم
شاید حس کردم کمی بیشتر این روحیه تو من زنده است
چه جالب موضوعی رو گفتی که تو ذهن من بودچند روزه
من گاهی لایه لایه بودن رودوس دارم
دیدی ذهنت رو خوندم
من گاهی از خودم تعجب می کنم....
خیلی خیلی شکننده
اما چرا تو نظر من تو قوی هستی؟
توت فرنگی عزیز منم بعضی موقعه ها اینجوری میشم .
امیدوارم همیشه شاد شاد باشی توت فرنگی جون.
ممنونم عزیزم
سلام دوستم :)
قلم خیلی خوبی داری
لایه لایه بودنو نمی دونم ولی منم حرف ناگفته زیاد دارم که فقط
خودم می دونم هیچ وقتم دوس ندارم به کس دیگه ای بگم ...
سلام.ممنون.مثل من... اما من نه که دلم نخواد ... نمیشه گفت
فکر کنم همه از این حرف ها دارن
آ ره یه وقتایی هست که یه حرفایی داری که نمی تونی بزنی...
بله
این مثال پیاز خیلی کاربرد داره انگار، یه بار آقای عاشق بهم گفت مثل کلم میمونی! لایه لایه. من گفتم پیاز میگفتی بهتر بود. یکم فکر کرد گفت: "پیاز که اصلشه. هر ورقی اشکی: قلعه ای هزارتو که وسطش سپیداری "سبزبالا"ست. " فکرکنم تو هم یکی از این سپیدارهای سبزبالا اون وسطا داری خانوم توت عزیز :)
مثل اینکه همینطوره
کلم.... پیاز ...سپیدارسبز بالا..... چقدر قشنگه سپیدار سبز بالا...
من دوست دارم از اینها داشته باشم
یه وقتایی یه گوشه از ذهنتو میبری تنهایی توی لاکت خودت با خودت میخوای حل و فصلش کنی....نمیدونم...به نظرم...
چه تعبیر جالبی! شاید درسته
وای اون مریمه؟؟؟؟چ عالی :)
این دیالوگ واسه شرک۱بود فکر کنم:))
لایه لایه بودن خاصیت همه هست ولی میدونی بعضیا بلدن چطوری لایه های خوبشونُ bold کنن یا لایه شاد بودنشونو بعضیا هم از اونور بوم میفتن بخاطر همینکه خیلی غمگین به نظر میان.یکی هم میشه مثل منو تو به برابری لایه ها علاقمنده بخاطر همینکه بقیه فکر میکنن پیچیده ایم...اینکه صبح شادی در حد کولاک شب غمگین میشی حال منم هست :(
آره مهربانو همون...
آره شرک 1
حال تو هم هست؟ گاهی بده نه؟
سلام توتییییییییییییییییییییی جونم
اکثر آدم ها لایه لایه هستند که ا دیدگاه من یک امر منطقی و دقیقه . افراد سوم شخص فقط رویه سطحی رو میبینند . و از لایه ها بی خبرند و متاسفانه از همون رفتار ظاهری تک بعدی قاوت می کنند . با گلابیت خوش باششششششششش و لایه هات رو بیشتر کن و هر روز رنگی از لایه هات رو بهش بشناسون
سلام عزیزممم
آخ خیلی بده که از رو ظاهر همو قضاوت کنیم!
این می خنده پس بی درده!!!
این ناراحته حتما افسرده است!!!
چشم دوستم.زیاد بیا دلم تنگ میشه
أین که در خودت غور می کنی و خودت رو می شناسی خیلی خوبه ، اینی هم که حرفهای ناگفته ای داری که دست و دلت به نوشتن و گفتنشون نمی ره به نظرم نشون از صبوری ت داره . ولی یه جایی آدم واقعا می بره و گفتن حرفاهاش بار دردها رو سبک می کنه ، من همیشه می نویسم نگفتنی هام رو .
منم تو دفترم می نویسم خیلی حرف ها رو (:
الان متوجه شدم عزیزم من برداشت دیگه ای کرده بودم ببخشید
فدای سرت موژانی
خب به نظرم این لایه لایه بودن ، که خیلی خوبه... تنوعه...
اون شرک عاالی بوود... پس تو هم کارتوون نگاه میکنی :))
آره منم کارتون نگاه می کنم. این یعنی تو هم نگاه می کنی؟
عزیزم، مهم نیست احساسی باشی، منطقی باشه، لایه لایه باشی یا تک لایه و ...
مهم نیست چه مدلی باشی، مهم اینکه از این چیزی که هستی، شاد باشی.
به خودت افتخار کنی که این منم، ویژگی های بد دارم ولی کلی هم ویژگی های خوب دارم و ازین موضوع خوشحال باشی.
به قول دبی فورد،ما جنبه های تاریک وجودمونو دوست نداریم ولی ما وقتی کامل میشیم که همه ی جنبه های وجودمونو در اغوش بکشیم، حتی بدترین جنبه های وجودمونو.
اون موقع زمانی هست که ما کامل میشیم.
خوب بود حرفات
خیلی خوبه هر روز با یه لایه حال می کنی و کسل نمی شی .
با این حال من فکر می کنم شخصیت ساده و دوست داشتنی داشته باشی . منظورم از ساده اینه که پیچیدگی های خاص نداری و بودن باهات لذت بخشه .
البته نمی دونم چرا ولی تصورم از شما اینه .
چه تصور قشنگی
خانم توتی عیدت مبارک
ممنونم آوا جان
سلام عزیزم
عیدت مبارک
پاییزت هم خوش و زیبا
اینی که هستی خیلی خوبه. خیلی هم خوب خودت رو توضیح دادی. من از آدم های یکرنک خوشم میاد چون میدونم با کی طرف هستم
همین باش که هستی خانومی
راستس بدنیا اومدن نی نی مریم خانوم هم مبارکه
سلام گلم.
عید که به عزا تبدیل شد متاسفانه.....
چشم
چه جالب، احساس کردم یه حس خوبیه که آدم قابل پیش بینی نباشه و هنوز یه جنبه هایی ازش رو حتی نزدیکترین هاشم ندیده باشن و خب من ولی اینجوری نیستم، دوست دارم باشما ولی وقتی نیستم هم دلم نمیخواد تظاهر کنم که هستم، شاید همین منحصر به فرد بودناست که به شخصیت آدم شکل میده، یکی مثل تو لایه لایه و یکی هم مثل من بی لایه !
آره همین تفاوت ها هم خوبه
سلام توت خانوم((:
اینم آدرس جدید،بلاگفا خیلی اذیت میکرد،بهونه شد برای دوباره یواشکی نوشتن،فرار نمیکنم((:
سلام.ممنون.شوخی کردم
دلم برات خیلی تنگ شده توت
منم دلم تنگ شده سپیده.
ای جانم
خاله کجایی؟
نگرانتم...
همینجام گلم
سلام توت خوشمزه
خوبی . منم خدا را شکر حالم خوبه . هر وقت فرصت کنم میام بهت سر میزنم . ممنونم که تو هم بهم سر میزنی . راستش بعد از یه هفته اومدم وبلاگ و فقط یک کامنت داشتم که مال تو بود . مرسی به یادمی...
سلام عزیزم.خواستم حالت رو بپرسم دیدم نیستی
عزیزم
منم فک میکنم ارتجاع پذیرم البته بهش میگفت انعطاف پذیری که بعضی جاها خوبم نیست
قدم نورسیده ی مریم خانومم مبارک متاسفانه نمیشناسمشون
واسه من همون ارتجاع پذیریه.انعطاف پذیری کنار اومدن با شرایط متفاوته که من نیستم خیلی
دو تا پست تو وبلاگم هست واسه دو سه ماه قبل .داستانش اونجاست. داستان مریم
سلبان توت فرنگی جان...ممنونم بابت حضورت در وبم....
راستی من توت فرنگی دوست دارما.....مخصوصا اگه لایه لایه هم باشه.....خخخخخ شوخی کردم....
خوب عزیزم...خصلت خیلی از خانما همینجوری نمیشه گفت چیز بدی...اما گاهی لازم آدم از این جو بیاد بیرون ....
زندگی خیلی ارزشمند ثانیه به ثانیه اش نعمت....خداوند مهربون دوست داره بنده اش از این نعمت بهترین استفاده رو بکنه....دعا میکنم تمام دوستان بتونن از این نعمت به بهترین نحو استفاده کنن....آخه ما ادما حسرت زیاد میخوریم...خدا نکنه اون روزی بیاید که حسرت بخوریم در لحظه ای که میتونستیم شاد باشیم و بخندیم از ته ته ته دلمون غمگین بودیم....این شیطان لعنتی نمیخوام ما بنده های خدا شاد باشیم....خدا جونم این شیطون لعیم رو از ما دور بکن....خدایا کمکمون کن که وقتی میخندیدم این خنده به دلمون بچسبه.....
سلام عزیزم.انشالا همه خنده هاشون از ته دل باشه
سلام
کدوم مریم اسم وبلاگشون چیه تا بهش تبریک بگیم
سلام
شکیبا جان همون مریمی که داستانش رو نوشته بودم.نمی دونم یادتون هست؟
فکر کنم طبیعی باشه این لایه لایه بودن، میشه گفت همه آدم ها تو شرایط و موقعیت های مختلف وجه دیگه خودشون رو نشون میدن، منظورم وجه بد نیس، منظورم بعد جدیده!!
منم شده در کمتر از چند لحظه از حالت مست و ملنگ به داغون و گریان تغییر حالت دادم،
آخه واسه یه کسایی وقتی این بعدهارو توضیح دادم گفتن درکش نمی کنن... اما انگار از دوستای اینجا چندتایی باهام هم عقیده هستن