سلام شش ماهگی

امروز وارد شش ماهگی  شدیم.پسر کوچولوی ما حالا قدی حدود 29 سانتی متر و وزنی بیشتر از 450 گرم دارد.بدنش بصورت خمیده توی شکمم جا خوش کرده.اوضاع زیادخوب نبود و نشد که از اولین تکانی که حس کردم بنویسم. حالا اما تکان ها محسوس تر شده و من کاملا تشخیصشان می دهم.
توی سونوی بیست ویک هفتگی دیده بودم پاهایش کجا قرار گرفته.حالا هروقت بازیگوش می شود همان قسمتی که پاهای فسقلی اش را روی هم انداخته بود تکان می خورد.خوب می دانم این ها همان لگدپرانی هایش است.
این شب ها مطیع امر شازده کوچولوی تو دلم هستم .طوری که او تعیین می کند به کدام پهلو بخوابم.وقتی سمتی که دوست ندارد خوابیده ام،با پاهای کوچکش آنچنان به پوستم فشار می آورد که مجبورم بگویم "تسلیم" و برگردم به سمت دیگری بخوابم.وقتی گرسنه بمانم ورجه وورجه می کند. ضربه هایش نرم و ریز ریز است اما برای من کاملا محسوس.وقتی سیر می شود یک چرخی از سرشعف می زند و بعد از لحظاتی به پوزیشن قبلی اش بر می گردد.نمی دانم من نشسته ام به آنالیز لحظه به لحظه ی رفتارهای پسرکوچولو یا همه ی مامان ها این اندازه ذوقی هستند.
چندشب پیش ها خواب دیدم پسرکی که توی خواب می دانستم پسرمان است توی خانه بازی می کند و من با شوق به تماشایش نشسته ام.از آن شب بیشتر از قبل دوست دارم صورتش را ببینم. عجول شده ام.

یک جایی از پازل زندگی به هم ریخته و چندروزی است کلافه و گیج قطعه ها را جابه جا می کنیم تا به سرانجامی برسیم.یک سردرگمی یکباره افتادوسط روزگارمان.خنده ام می گیرد که چقدر پوست کلفتیم ما! با همه ی این ها دو تا شاخه گل برای هم می گیریم و به هم می گوییم "روز عشق مبارک". همین. خرس قرمز گنده نمی خریم که جایش را نداریم. شکلات نمی خوریم که رژیم داریم.
نظرات 49 + ارسال نظر
دل آرام دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 13:09

اوخی.
تقریبا میشه گفت همه ی مامانا لحظه لحظه رو بعدا به خاطر میارن. حفظ حفظن که دل آرام چه طوری لگد می زد و مسیح چه طوری.
ما هم همسرمون نبود یه رقص بکنه برامون حالشو ببریم

همسر توام می رقصه؟

نل دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 13:30 http://ykishodan.blogsky.com

اوخی.چه حالب.یاد کلیپه افتادم ک بچه رو توی شکم مامانش توصیف میکرد.مامانش شیر میخورد خوشحال میشد.میچرخید.ورزش میکرد اونم ورزش میکرد:):):)

آخی

تیلوتیلو دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 13:43 http://meslehichkass.blogsky.com/

خدا را شکر
همین خرده ریزه هاست که زندگی را زیباتر میکنه

اتشی برنگ اسمان دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 14:45 http://atashibrangaseman.blogsky.com

دل آرام دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 15:46

من عاشق رقصیدنشم.

جلبک خاتون دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 15:48 http://zendegiejolbakieman.blogsky.com

ای جااااااان دلم چرا اینطوری میگی نمیگی من اینجا از دوریش دق میکنم؟
دلمون واسش ضعف میره...

هی خانومه قاطی...اشک شوق میاری تو چشمامون با این توصیفاتت...
برای آمیب ما هم دعا کن حالش خوب بشه و پیشمون بمونه :)))

باز خوبه مال تو پیشت بود....مال من که توی شیکم ننه جون قاطی ش داشت وول میخورد و چی میگی

عمو جان بهترن؟
خودت خوبی قاطی؟ فک نکنی واسم مهمی ها؟
نخیر....
من فقط نگران پدر شوورم و شوور گلم عستم

ایران دخت دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 15:58 http://delneveshtehayedeleman.blogsky.com

مبارکه شش ماهگی گل پسرت....

Amitis دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 16:26

عزیزم ، چه قدر شیرین :) مراقب جفتتون باش

سیما دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 16:37 http://gholak-banoo.persianblog.ir

انشالله نی نی می اد با کلی خیر و برکت. همه نی نی ها نعمت می ارن.
دلت شاد باشه مامان کوچولو، پازل تیکه هاش گم و گورم بشه، مهم اینه بتونی با اون خیال قشنگت کنار هم بچینیش و حالش رو ببری.
شاد باشی و سلامت.
۳ ماه مونده...

موژان دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 17:42 http://zendegyema.persianblog.ir/

آخی چه حس خوبیه

تی تی دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 18:09

سلام مامان توتی...
حالت خوبه؟تبریک میگم ورود شما وتوت کوچولو به 6ماهگی رو..
ان شاالله باقیمونده بارداری به بهترین شکل ممکن بگذره..
برای همه منتظراهم دعا کن..

وجوج دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 18:38 http://saeddokht.blog.ir

:)
:)
:)
غیر از این چی میشه گفت؟

نیلوفرجون دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 19:01 http://talkhoshirin2020.blog.ir

واااای چقد قشنگ توصیف میکنی،وقتی میخونمت دیدم نسبت به بچه خوب میشه. ناسلامتی دامادمه. جواب کامنته قبلی،دخترمو نمیخوری که،اذیتش میکنی،همون جور که سرمینا داد میزنی،سردخترمنم دادمیزنی،دل کوچیکش میشکنه. فقط میتونی سر دختر بانو و جلبک داد بزنی

آ . د . م دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 19:04 http://1adam.blogsky.com

سلام و درود
هزاران ساعت خیال یه لحظه واقعیت نمیشود :)
یه سری بالشتک قرآنی واس این ایام هس ک جواب داده
پی ش رو بگیرید بد نی

مرمر دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 20:40 http://www.m-h-1390.blog.ir

عزیییییییییزم.....چقد شیرییییین این حسااااا
ولی من گووول نمیخورم..حالاحالا ها مامان نمیشم

خانوم مهندس دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 20:57 http://khanummohandes.blog.ir

شش ماهگیت مبارک عزیزم
فکر کردم رفتی و منو بی خبر گذاشتی
از روزای خوشت با کوچولوت لذت ببر

من دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 21:09

قدر این لحظات را بدون، بزار کوچولوت به سلامتی دنیا بیاد، بعضی وقتها دستت رو روی شکمت میزاری وتورویا احساس تکون خوردن رو تصور می کنی

مهدیا دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 22:43 http://mahdia.blogsky.com

ای جانم.چه حس خوبی داری.ان شاالله سه ماه دیگه میاد تو بغلت ورجه وورجه می کنه.

ویولا سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 00:04 http://www.sadafy.persianblog.ir

ای جان پس پسرک تکون میخوره حسابی و داری حالشو می بری و با این معجزه ی کوچولو حسابی، خوشی. ایشالا همیشه خوب باشید، مشکلاتتون هم هموار باد.... آمین

خانومی سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 00:38 http://Maaan.blog.ir

چه حس شیرینیه مادر شدن ...

بیضا سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 08:29

آخی خدا حفظش کنه، و ایشالا مشکلات زنده ګیتونم بزودی حل بشه. راستی توت عزیزم شما ورزش میکنی تو باراداری اګه میکنی چه ورزشی؟

بانو سین سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 09:33 http://our-lovely-life-92.blogsky.com/

ای جوووونم ای به فدای پاهای کوچولووووو آخ من عاشق اینم که بشینم دستمو بزارم روی شیکم مامان نی نی و نی نی هی تکون بخوره من هی قربون صدقه برممممممممم... همیشه شاد باش و پر انرژی دوستی جااان که ندیدمت هیچ وقت ولی بسیار دوست میدارم

مبی سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 09:48 http://inthisworld.blogsky.com

تجربه لحظه های انحصاری یک مادر
بسپر به ناظر کل، خودش پازل رو میچینه

سپیده مامان درسا سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 10:25

حسابی لذت ببر از این روزها خانومی ای جونم اون ضربه های نرم و ریز ریز یه دنیا عشق میده به مادر

samira سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 19:46 http://tehran65.blogfa.com

ای جان

یعنی وقتی این نوشته های جینگیلیتو میخونم هوس میکنم نی نی بیارم

sarina 78 سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 22:48

سلام توت فرنگی جون.من اولین باره میام اینجا.چه اسم باحالی گذاشتی
وااایی نی نییی.من عاشق نی نیم. و مامانای باردار اونم از 4 تا 6 ماهگی خییلیی دوج دالم.تو این سه ماه نی نی هی بزرگ میشه هی بزرگ میشه.اخیییی عجیجم بوج

نوشته هات خیلی خوشمزس.همش مزه ی توت فرنگی میده.هنوز وقت نکردم همه رو بخونم.دونه دونه دارم میخونمشون.

بووووسس واسه ی نی نی کوشولوت

نارسی چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 08:56

توت جان چه حس های قشنگی رو داری تجربه میکنی... غصه ی مشکلات رو نخور ، ایشالا که به زودی حل میشه... از مادر بودنت لذت ببر

تیلوتیلو چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 14:52 http://meslehichkass.blogsky.com/

پریروز که خوندم فکر کردم هنوز نمیشه نظر داد
امیدوارم خوب باشی
امروز اومدم ببینم چطوری
چرا باز کم پیدایی

نفس پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 00:11 http://nafas1367.blogsky.com/

آخی عزیزم...ان شالله به سلامتی فارغ شی....
ایشالا گره مشکلاتتون هم به زودی باز میشه عزیزم....

آیدا پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 08:36 http://aiiidddaaa.blogfa.com/

آره اون کلیپی که دوستان میگه قشنگه
یه کلیپم هست مامان ِ با انگشتاش با شکمش بازی میکنه و دقیقا بچه عکس العمل نشون میده یه عاااااااالمه باهم بازی بازی میکنن
عزیزم ورود به شش ماهگی مبارک
امیدوارم پازل ِزندگیت دوباره درست بشه

رسیدن پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 09:05

سلام توت خوبی؟ خیلی خوب همه حالاتت رو و حالات اون بچه رو بیان میکنی . اتفاقا این همه دقت خیلی خوبه . به رشد بچه هم کمک خیلی زیادی میکنه . انشالا که اون غم ناخونده هم زود زود از خونه و دلتون بیرون بره . بهرحال پیش میات دیگه.

نگار جان اومدم وبلاگت نتونستم نظر بذارم.حال و هوای دم عید به کل دلگیره سعی کن زیاد خودت رو اذیت نکنی دوستم. روزهای بد هم می گذره انشالا....

نیلوفرجون پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 09:59 http://talkhoshirin2020.blog.ir

خوبی؟نیستی.

خوبم عزیزم. تو چطوری؟

مریم بانو پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 19:18 http://rozhan313.blogsky.com

خدااایا چقددددر زووود گذشت... :)
وااای بابت اون پست بالات پکییییییییییییییییییییییییییییییییییییدم... :)))))))))))

غزال پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 19:37 http://yaldayeshab.blogsky.com

وای توت عاشقه توصیفاتتم...عاشقه نوشتنت...حسه مادرانت...فوق العاده بود..جوویکه اشکمو دراورد...

بانوی کوچک پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 23:09

سلام توت جان خوبی؟بنظرم خیلی حس فوق العاده ای بایدباشه ....
خداخیلیدمهربونه حواسش به همه چی هس نگران نباش

میلو جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 16:09

عزیزممممم... :) چقد بامزه بود این پست قسمت های اولش :)

ویولا جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 23:44 http://www.sadafy.persianblog.ir

بنظرم اگه مشکل خاصی تو دوران بارداری پیش نیاد، همش زود میگذره جز دو سه هفته ی آخر...... انگار به اندازه کل 9 ماه کششششش پیدا میکنه.... شایدم چون سخت میگذره....کمبود خواب و بدن درد و لگن درد و معده تو حلقوم و...
ایشالا همه این لحظات با خوشی بگذره و همه مامانا سلامت نی نی هاشونو تو بغلشون بگیرن....آمین

آبگینه شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 09:59

قدره این لحظات رو بدون

گل صحرایی یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 12:04 http://ninigolo1393.blogfa.com/

ان شالله 3 ماه هم زودی میادو میره و جیگرتو بغل میکنی
قدر لحظات تو شکم بودنشو بخور که تکوناشو چیز دیگه ای نمیتونه پر کنه

3 ماه بیشتره البته اولای شیش هستم دیگه
ممنونم
چشم

نیاز دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 17:49

سلام خوبی
نی نی گلابی ما چطوره
توت صبر کن ببین ماههای آخر چه سیخی بزنه موهاش

متوجه نشدم!
یعنی موهاش اذیتم می کنه؟

موژان سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 22:35 http://zendegyema.persianblog.ir/

آخی چقدر شیرینه عزیزم ... همه ی این لحظه های شیرین نوش جونت مامان توت فرنگی خوشمزه

قربون تو دوست مهربونم

دخترک چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 03:22

چطورین؟

(:

دخترک چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 13:11

شیکم قلمبه کوشی؟گل پسر خوبه؟

اینجام عزیزم
خوبه
خودت خوبی دخدرم؟

دندون چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 15:50 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

دلم برات تنگ شده توت... فکر میکردم برای این پستت نظر گذاشتم اما انگار یادم رفته.. مواظب خودت و توتک باش...

ای جانم
شمام مواظب این دل مهربونت باش لطفا (:

بانو سین پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 09:29 http://our-lovely-life-92.blogsky.com/

سلام سلاممم توتک جوون جوون آخه این مامانت کجاست از طرف من بگو دلم براش تنگ شده مواظب خودت و مامی بااااش لاو یووو بووووس

عه من اینجام
چندروز بود نیومده بودم وبلاگم (:
عزیزمی

نیلوفرجون پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 10:20 http://talkhoshirin2020.blog.ir

سلام مامان خانومی. نیستی چرا? اوضاع خوبه؟دامادم خوبه؟پدرشوهر دخترم خوبه؟

خوبیم نیلو. خودت خوبی؟

زهرای سعید پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 18:01 http://Love-h-somuch.blogfa.com

....

(:

نیاز جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 17:47

آره واسه من که اینطوری بود. چندتا از دوستامم همینو میگفتن
روزای آخر هی سیخ سیخی میشی. دکترم گفته بود بخاطر موهاشه

وای اینطوری گفتی معدم سوخت از تصورش (:

مریم بانو یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 07:14 http://rozhan313.blogsky.com

خوبی.... چرا نیستی ...؟

(:

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.