یه چندروز بریم شمال!

فردا صبحِ زود میرم مسافرت

همین حالا دندون دردِ کذاییِ مزخرفی اومد سراغم، واقعا چه وقت خوبی شروع شد درد کشنده اش ! از این بهتر نمیشد


یه اخلاق بدی دارم. نمیدونم قبلا اینجا گفتمش یا نه؟ اما وقتی میرم سفر دلم میخواد همه ی وسایلمو با خودم ببرم. انتخاب واسم سخت. به همین خاطر چمدون بستنم یه پروسه ی طولانی و مشهوره بین خانواده و دوستان، که گه گاه بخاطرش مسخره هم میشم حتی. 


هنوز دو هفته نمیشه از سفر قبلی برگشتیم. زیاد ذوق ندارم مثل همیشه. بنظرم یکم فاصله ی سفرها بیشتر باشه بهتره اما خب دعوت شدیم و چاره ای جز رفتن نیست.


گوجه گیلاسیمون کلی سفر دوست داره. پایه ی گشت و گذاره پسرمون. شمال نرفته تا حالا. امیدوارم با آب و هواش سازگار باشه و خدایی نکرده مشکلی واسش و واسمون پیش نیاد.


اگه بخوام شرح لحظه به لحظه بدم؛ کماکان دردِ کشنده ای که اول گفتم همراهم،حتی با شدتی دو چندان. دندون هام رو به هم فشردم بلکه بیشتر از این اذیتم نکنه. من طاقت دردم بالاست اما در مقابل دندون درد کاملااااااا ناک اوتم.


گوجه گیلاسیمون دیگه می ایسته و اگه کوک باشه یه کف مرتبی هم تو همون حالت ایستاده اش میزنه، یه رقص و بشکن خاصی هم داره واسه خودش که یه موقع هایی با موزیک  نای نای به اجرا در میاد.


من شبی که قراره صبحش سفر برم معمولا خواب درست ندارم. اردو هم می خواستم برم همینطوری بودم، کلا آدم بدخوابی هستم بنده.  فوق ااالعاده بدخواب....


چقدر درهم برهم نوشتم ..... تا بعد خدانگهدار